۶۸۵- عن أبي موسى الأَشعريِّ رضي الله عنه قال: دخَلتُ عَلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم أنَا وَرَجُلانِ مِنْ بَنِي عَمِّي، فقال أحَدُهُمَا: يا رسولَ الله أمِّرنَا عَلى بعضِ مَا ولاَّكَ الله عزوجل، وقال الآخَرُ مِثْلَ ذلكَ، فقال: «إنَّا والله لا نُوَلِّي هذَا العَمَلَ أحدًا سَأَلَه أو أحَدًا حَرَص عليه». [متفق علیه]([۱])
ترجمه: ابوموسی اشعری رضي الله عنه میگوید: با دو تا از پسرعموهایم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفتم؛ یکی از پسرعموهایم عرض کرد: ای رسولخدا! مسؤولیت بخشی از آنچه را که الله عزوجل شما را سرپرست آن قرار داده است، به ما بسپار. و دیگری نیز همین را گفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «به الله سوگند، ما ریاست و سرپرستی را به کسی که خودش آن را درخواست کند یا به کسی که مشتاقِ آن باشد، واگذار نمیکنیم».
شرح
مؤلف رحمه الله بابی بدین عنوان گشوده است: «نهی از واگذاری ریاست، قضاوت و دیگر پُستهای اداری و قضایی به کسانی که خود، خواهان چنین مسؤولیتهایی هستند.»
پیشتر حدیثی بدین مضمون گذشت که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عبدالرحمن بن سمره رضي الله عنه فرمود: «ای عبدالرحمن بن سمره! هیچگاه خواستارِ امارت (ریاست) نباش؛ زیرا اگر بدون درخواست به امارت برسی، در مسیر امارت از سوی الله یاری میشوی و اگر به درخواست خود به امارت برسی، با آن تنها میمانی (و از کمک و یاریِ الله عزوجل محروم میگردی)».
همچنین حاکم یا ولی امر باید بدین نکته توجه کند که اگر کسی از او درخواست کرد که وی را به عنوان امیر یک منطقه تعیین کند یا ریاست یک نهاد حکومتی را به او واگذار نماید، درخواستش را نپذیرد؛ اگرچه متقاضی، شایستگی چنین مسؤولیتی را داشته باشد. زیرا همانگونه که در حدیث ابوموسی رضي الله عنه آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به دو نفری که خواهان چنین مسؤولیتی بودند، فرمود: «به الله سوگند، ما ریاست و سرپرستی را به کسی که خودش آن را درخواست کند یا به کسی که مشتاقِ آن باشد، واگذار نمیکنیم». دلیلش، اینست که شاید هدف درخواستکننده از چنین تقاضایی، منافع شخصی یا کسب قدرت باشد، نه منافع عمومی و رسیدگی به مشکلات و نیازهای مردم. همچنین اگر کسی، از وزیر دادگستری بخواهد که او را به عنوان قاضی یا دادستانِ فلان منطقه منصوب کند، تقاضایش رد میشود و چنین مسؤولیتی به او نمیدهند. البته درخواست انتقال از یک منطقه به منطقهی دیگر و مواردِ مشابهش، در این حدیث نمیگنجد و مشمول این حکم نمیشود. زیرا متقاضیِ انتقال، پیشتر این مسؤولیت را دریافت کرده و اینک فقط خواهان انتقال به منطقهای دیگر است. اما اگر بنا بر دلایل و شواهد موجود، روشن شود که هدفش از درخواست انتقال، سیطرهجویی بر مردم آن منطقه میباشد، درخواستش پذیرفته نمیگردد. چراکه اعمال به نیتها بستگی دارند. شاید این پرسش مطرح شود که پس چرا یوسف علیه السلام از پادشاه مصر خواست که او را سرپرست خزانههای آن سرزمین بگرداند؟ همانگونه که الله عزوجل میفرماید:
﴿قَالَ ٱجۡعَلۡنِي عَلَىٰ خَزَآئِنِ ٱلۡأَرۡضِۖ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٞ ٥٥﴾ [يوسف: ٥٤]
(یوسف) گفت: مرا سرپرست خزانههای این سرزمین قرار بده؛ بهراستی که من نگهبان و (خزانهدار) آگاهی هستم.
برای این پرسش دو پاسخ داریم:
نخست: در صورتی که شریعت یا حکمی از احکام شرعیِ امتهای گذشته، مخالفِ شریعت ما باشد، بیاعتبار است و حکم شریعتِ خودمان اعتبار دارد؛ بنا بر قاعدهی اصولیها که: «احکام شرعی امتهای گذشته برای ما نیز معتبر است؛ البته در صورتی که در شریعت ما به خلافِ آن حکم نشده باشد». اما در این مورد حکم شریعتِ ما بر خلاف شریعت یوسف علیه السلام است؛ زیرا رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «ما ریاست و سرپرستی را به کسی که خودش آن را درخواست کند یا به کسی که مشتاقِ آن باشد، واگذار نمیکنیم».
دوم: یوسف علیه السلام شاهد تباه شدن اموال عمومی بود و میدید که نسبت به اموال عمومی کوتاهی و حتی خیانت میشود؛ لذا برای نجات مردم، این درخواست را مطرح کرد. بنابراین، اگر هدف از چنین درخواستهایی، برطرف کردن مشکلات ناشی از سوءمدیریت یا عملکرد نامناسب مسؤلان فعلی باشد، تقاضای چنین مسؤولیتهایی ایرادی ندارد؛ البته در صورتی که کسی دیگر شایستهی چنین مسؤولیتی نباشد. زیرا عثمان بن ابیالعاص به رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم گفت: مرا پیشنماز قوم و طایفهام قرار دهید. و رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أنتَ إمامُهم».([۲]) یعنی: «تو، امام (پیشنماز) ایشان هستی». لذا ولی امر، دقت کند و بنگرد که چه عاملی این شخص را بر آن داشته است که درخواست پُست اداری یا قضایی مطرح نماید؛ و آنگاه هر چه مصلحت دید، حکم کند.
([۱]) صحیح بخاری، ش: ۷۱۴۹؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۷۳۳.
([۲]) سنن النسائی، ش: ۶۷۲؛ و أبو داود، ش: ۵۳۱؛ آلبانی رحمه الله در إرواء الغلیل، ش: ۱۴۹۲ این حدیث را صحیح دانسته است.