۶۷۳- وعن عبدِ اللَّهِ بن عَمرو رضي الله عنهما قال: كُنَّا مَع رسولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فِي سَفَرٍ، فَنَزَلْنَا منْزِلاً، فَمِنَّا منْ يُصلِحُ خِباءَه، ومِنَّا منْ ينْتَضِلُ، وَمِنَّا مَنْ هُوَ في جَشَرِهِ، إذْ نادَى مُنَادي رسولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم: الصَّلاة جامِعةٌ. فاجْتَمعْنَا إلى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فقال: «إنَّهُ لَمْ يَكُنْ نَبِيٌّ قَبْلي إلاَّ كَانَ حَقًّا علَيْهِ أنْ يَدُلَّ أُمَّتَهُ عَلى خَيرِ ما يعْلَمُهُ لَهُم، ويُنذِرَهُم شَرَّ ما يعلَمُهُ لَهُم، وإنَّ أُمَّتَكُمْ هذِهِ جُعِلَ عَافيتُها فِي أَوَّلِها، وسَيُصِيبُ آخِرَهَا بلاءٌ وأُمُورٌ تُنكِرُونَهَا، وتجيءُ فِتَنٌ يُرقِّقُ بَعضُها بَعْضًا، وتجيء الفِتْنَةُ فَيقُولُ المؤمِن: هذِهِ مُهْلِكَتي، ثُمَّ تَنْكَشِفُ، وتجيءُ الفِتنَةُ فَيَقُولُ المُؤْمِن: هذِهِ هذِه، فَمَنْ أَحَبَّ أنْ يُزَحْزَحَ عَنِ النَّار ويُدْخَلَ الجنَّةَ، فَلْتَأْتِهِ مَنِيَّتُهُ وَهُوَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَاليَوْمِ الآخِر، وَلْيَأْتِ إلى النَّاسِ الَّذي يُحِبُّ أَنْ يُؤتَى إلَيْه. ومَنْ بَايع إمامًا فَأَعْطَاهُ صَفْقَةَ يدِهِ، وثمَرةَ قَلْبه، فَليُطِعْهُ إِنِ اسْتَطَاع، فَإنْ جَاءَ آخَرُ ينازعُهُ، فاضْربُوا عُنُقَ الآخَرِ». [روایت مسلم]([۱])
ترجمه: عبدالله بن عمرو رضي الله عنهما میگوید: با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در سفر بودیم و جایی اتراق کردیم. برخی از ما چادرِ خود را نصب میکردند؛ برخی هم مسابقهی تیراندازی میدادند و عدهای مشغول چراندن شتران خود بودند که منادی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم اعلام کرد: نماز، برپاست؛ – یعنی وقتِ نماز است.- همه نزدِ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم جمع شدیم. فرمود: «هر پیامبری پیش از من وظیفه داشت امتش را به بهترین چیزی که خیر و صلاحشان را در آن میدانست، راهنمایی کند و آنها را از آنچه برای آنها بد میدانست، برحذر بدارد. عافیت و سلامتِ این امت از فتنهها، در ابتدای آن نهاده شده است و امت در آینده به فتنهها و اموري دچار ميشود كه شما آنها را نمیپسندید و فتنههایی پدیدار میگردد که هریک از آنها بهقدری سنگین و شدید است که فتنههای پیش از خود را سبک و خفیف میگرداند؛ چنانکه فتنهای پیش میآید و مؤمن میگوید: این، مایهی هلاکت من است. اما فتنه برطرف میشود و فتنهای دیگر میآید و مؤمن میگوید: این، همان فتنهی هلاکتبار است – و فتنهی پیشین بر او آسان میگردد.- پس هرکس دوست دارد از آتش دوزخ دور و واردِ بهشت شود، باید در زمانی که مرگش فرا میرسد، به الله و آخرت ایمان داشته باشد و باید با مردم بهگونهای رفتار کند که دوست دارد با خودش همانطور رفتار گردد. و هرکس با حاکمی بیعت کرد و با دست و دلِ خویش با او پیمان بست، باید هرچه میتواند از او اطاعت کند و اگر کسی بر سرِ قدرت با حاکم نزاع کرد، گردنش را بزنید».
شرح
مؤلف رحمه الله در باب وجوب اطاعت از زمامداران، حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که: ابنعمرو رضي الله عنهما میگوید: «با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در سفر بودیم و جایی اتراق کردیم». مردم پراکنده شدند و هرکسی به کاری مشغول شد. «یکی چادرش را نصب میکرد؛ برخی مسابقهی تیراندازی میدادند و عدهای مشغول چراندن شتران خود بودند». و این، عادت مردم است که وقتی در مسافرت هستند و جایی اتراق میکنند، هرکس به کاری مشغول میشود.
«در این میان، منادی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم اعلام کرد: نماز، برپاست». اعلام نماز کسوف اینگونه است؛ همچنین برای گردآمدن مردم در نزد امیر یا فرمانده، به جای اینکه اعلام کنند فلانجا جمع شوید، میگفتند: نماز برپاست.
لذا همه نزدِ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم جمع شدند. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم برای آنها سخنرانی کرد و فرمود: «هر پیامبری پیش از من وظیفه داشت امتش را به بهترین چیزی که خیر و صلاحشان را در آن میدانست، راهنمایی کند و آنها را از آنچه برای آنها بد میدانست، برحذر بدارد».
همهی پیامبران خیرخواه امت خود بودند و نیک و بد را برایشان بیان میکردند و آنها را به سوی خیر و نیکی تشویق مینمودند و از بدیها برحذر میداشتند.
علما و طلاب علم نیز وظیفه دارند نیک و بد را برای مردم بیان کنند، آنها را به خیر و نیکی فرا بخوانند و آنان را از شر و بدی برحذر بدارند؛ زیرا علمای این امت، وارثان پیامبران هستند و پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پیامبری نمیآید و با بعثت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم، نبوت پایان یافت و تنها علمای این امت هستند که دین و شریعت را فرا میگیرند و باید بهجای پیامبران، مردم را به خیر و نیکی فرا بخوانند و آنها را از بدیها منع کنند و نیک و بد را برایشان بیان نمایند. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیان فرمود: «عافیت و سلامتِ این امت از فتنهها، در ابتدای آن نهاده شده است». در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و نیز در دوران ابوبکر و عمر رضي الله عنهما فتنهای در این امت وجود نداشت تا اینکه غلامِ مغیره به نامِ ابولؤلؤ که مجوسی پلید و بدطینتی بود و نسبت به امیر مؤمنان، عمر رضي الله عنه کینه داشت، عمر رضي الله عنه را به شهادت رساند. وقتی عمر رضي الله عنه برای نماز صبح جلو رفت، ابولؤلؤ با خنجری دو سَر که آغشته به سم بود و دستهاش در وسط قرار داشت، به عمر رضي الله عنه ضربه زد؛ بهگونهای شکمِ آن بزرگوار پاره شد. عمر رضي الله عنه سه روز زنده بود و آنگاه جان به جان آفرین سپرد.
ابولؤلؤ، این مرد خبیث پس از ترور عمر رضي الله عنه، گریخت؛ مردم به دنبالش دویدند. در این تعقیب و گریز، سیزده نفر کشته شد؛ زیرا خنجر ابولؤلؤ، دو سَر بود و دستهاش در وسط قرار داشت؛ وی خنجر را به چپ و راست حرکت میداد تا اینکه یکی از صحابه، زیلویی حصیری روی ابولؤلؤ انداخت و ابولؤلؤ خودکشی کرد. از آن زمان فتنه سر برآورد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث بیان فرمود که فتنهها یکی پس از دیگری میآید و هر یک از فتنهی پیش از خود، بدتر و سنگینتر است؛ در نتیجه فتنهی پیش از خود را سبک میگرداند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «فتنههایی پدیدار میگردد که هریک از آنها بهقدری سنگین و شدید است که فتنههای پیش از خود را سبک و خفیف میگرداند؛ چنانکه فتنهای پیش میآید و مؤمن میگوید: این، مایهی هلاکت من است». زیرا همینکه فتنه نمایان میشود، مؤمن آن را بزرگ و شدید میبیند و آن را مایهی هلاکت امت میپندارد. اما فتنهای دیگر میآید که فتنهی نخست نسبت به آن، سبکتر است. مؤمن همینکه فتنهی بزرگتر را میبیند، میگوید: این، همان فتنهی هلاکتبار است و فتنهی پیشین بر او آسان میگردد. الله متعال ما را از فتنهها در پناه خویش قرار دهد؛ البته مؤمن در این شرایط سخت و ناگوار، شکیبایی میورزد و به الله عزوجل پناه میبرد و در هر نمازی میگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ».([۲]) یعنی: «یا الله! از عذاب دوزخ، عذاب قبر، از فتنهی زندگی و مرگ، و از فتنهی دجال به تو پناه میبرم».
سپس رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پس هرکس دوست دارد از آتش دوزخ دور و واردِ بهشت شود، باید در زمانی که مرگش فرا میرسد، به الله و آخرت ایمان داشته باشد». از الله متعال درخواست میکنم که ما را در چنین حالتی بمیراند. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم در ادامه افزود: «و باید با مردم بهگونهای رفتار کند که دوست دارد با خودش همانطور رفتار شود». یعنی همانگونه که خیرِ خود را میخواهد، خیرخواه مردم نیز باشد و آنچه را برای خود نمیپسندد، برای مردم نیز نپسندد. چنین کسی، حقّ الله را بهجا میآورد، به الله و آخرت ایمان دارد و نسبت به حقوق مردم کوتاهی نمیکند؛ با مردم بهگونهای رفتار میکند که دوست دارد با خودش همانگونه رفتار شود؛ لذا به آنها دروغ نمیگوید، فریبشان نمیدهد، کلاهبرداری نمیکند و بدِ آنها را نمیخواهد. بنابراین وقتی کسی نزدمان میآید و میپرسد: «آیا این عمل، حلال است یا حرام»، به او میگوییم: آیا دوست داری مردم با تو همین رفتار را داشته باشند یا در حقّ تو چنین عملی انجام دهند؟ اگر جوابش منفی باشد، به او میگوییم: پس این عمل را انجام نده؛ چه حلال باشد و چه حرام. وقتی دوست نداری کسی، در حقّ تو چنین عملی را انجام دهد، پس تو نیز از این عمل صرف نظر کن و این را در تعامل با مردم، ملاک عمل قرار بده؛ یعنی با مردم همان رفتاری را داشته باش که دوست داری با تو داشته باشند؛ با آنها مدارا کن، با آنان بهخوبی حرف بزن و بر آنها سخت نگیر؛ یعنی همان رفتاری که دوست داری با تو داشته باشند. کسی که بدین شکل عمل کند، از آتش دوزخ دور و وارد بهشت میشود. الله متعال ما را در جرگهی چنین کسانی قرار دهد.
([۲]) صحیح مسلم، ش: ۵۸۸ بهنقل از ابوهریره رضي الله عنه؛ در صحیح بخاری نیز حدیثی به همین مضمون آمده است؛ ر.ک: بخاری، ش: ۱۳۷۷.