۶۶۱- وعن أبي هريرة رضي الله عنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم: «كَانَت بَنُو إسرَائِيلَ تَسُوسُهُمُ الأَنْبياءُ، كُلَّمَا هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ، وَإنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدِي، وسَيَكُونُ بَعدِي خُلَفَاءُ فَيَكثُرُونَ». قالوا: يَا رسول اللَّه! فَما تَأْمُرُنَا؟ قال: «أَوفُوا بِبَيْعَةِ الأَوَّلِ فالأَوَّل، ثُمَّ أَعْطُوهُم حَقَّهُم، وَاسأَلوا اللَّهَ الَّذِي لَكُم، فَإنَّ اللَّه سائِلُهُمْ عَمَّا استَرعاهُمْ». [متفق عليه]([۱])
ترجمه: ابوهریره رضي الله عنه میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «بنیاسرائیل را پیامبران رهبری میکردند؛ هرگاه پیامبری از دنیا میرفت، پیامبری دیگر جانشین او میشد. ولی پس از من پیامبری نخواهد آمد؛ البته پس از من خلفای بسیاری میآیند. گفتند: ای رسولخدا! فرمان شما به ما (در چنین شرایطی) چیست؟ فرمود: «شما بهترتیب با هرکس که بیعت کردید، به بیعت خود وفا نمایید و سپس حقّ آنها را بهجا بیاورید و حقّ خود را از الله، درخواست کنید؛ زیرا الله ایشان را دربارهی زیردستان و حقوق آنها بازخواست خواهد کرد».
شرح
مؤلف رحمه الله در ادامهی احادیثی که در این باب ذکر کرده، حدیثی بدین مضمون نقل نموده است که عایشه رضي الله عنها میگوید: در همین خانهام از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود: «یا الله! هرکس، مسؤولیتی در امتم بر عهده گرفت و بر آنها سختگیری نمود، بر او سخت بگیر و هرکس مسؤولیتی در امتم عهده دار شد و با آنها مدارا کرد، تو نیز بر او آسان بگیر».
این دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شامل هر مسؤولیت بزرگ و کوچکی میشود؛ لذا هم حکام و فرمانروایان را در ردههای بالا در برمیگیرد و هم مسؤولان ردههای پایین؛ چنانکه رییس خانواده، مدیر یک مدرسه، امامِ یک مسجد و نیز آموزگاری که مسؤول تدریس در یک ترم یا در یک سالِ تحصیلیست، هر یک مشمول این دعا میگردد. از اینرو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «…هرکس، مسؤولیتی در امتم بر عهده گرفت…»؛ واژهی مسؤولیت، نکره است و علمای اصول گفتهاند: ذکر نکره در سیاق شرط، افادهی عموم میکند؛ لذا معنای این عبارت این میشود که «…هرکس، هر مسؤولیت بزرگ و کوچکی در امتم بر عهده گرفت و بر زیردستانش سختگیری نمود، بر او سخت بگیر و هر کس با زیردستانش مدارا کرد، تو نیز بر او آسان بگیر».
حال باید بدانیم که منظور از مدار یا آسانگیری چیست؟
برخی از مردم گمان میکنند معنای مدارا، اینست که هر مسؤولی با زیردستان خود به همان شکلی برخورد کند که میلِشان است؛ حال آنکه مدارا با زیردستان بدین معنا نیست. بلکه بدین معناست که هر مسؤولی با زیردستان خود مطابق فرمان الله و پیامبرش رفتار نماید و بدین منظور نزدیکترین و آسانترین راه شرعی را انتخاب کند و در چیزی که امر الله و پیامبرش نیست، بر آنها سخت نگیرد؛ لذا اگر در چیزی که فرمان الله و پیامبرش نیست، بر آنان سخت بگیرد، مشمول بخش دوم این دعا میشود؛ یعنی همین دعا که الله عزوجل بر او سخت بگیرد. پناه بر الله.
در نتیجه الله عزوجل چنین مسؤولی را به آفتهای جسمی، قلبی، روحی و مشکلات خانوادگی یا امثال آن گرفتار میکند؛ زیرا این دعا، مطلق است و شامل انواع گرفتاریها میگردد. البته گاه این گرفتاریها برای مردم نمایان نمیشود؛ زیرا چهبسا آتشی در قلب مسؤولِ سختگیر میافتد که آرامش را از او میگیرد و مردم هیچ متوجه نمیشوند. در هر حال ما بر این باوریم که هر مسؤولی با روشها یا کارهایی که بنیادِ شرعی ندارند و الله متعال دلیلی بر درستیِ آنها نازل نکرده است، بر مردم سخت بگیرد، سزاوار چنین مجازاتی از سوی الله عزوجل میگردد.
در حدیث ابوهریره رضي الله عنه آمده است: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «بنیاسرائیل را پیامبران رهبری میکردند»؛ یعنی هر پیامبری که در میان آنها مبعوث میشد، به کارهای آنها رسیدگی میکرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در ادامه فرمود: «البته پس از من پیامبری نخواهد آمد». آری؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بنا بر نص (متون صریح دینی) و اجماع، خاتم پیامبران یا واپسین فرستادهی الاهیست؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّۧنَ﴾ [الأحزاب : ٤٠]
محمد، پدر هیچیک از مردان شما نیست؛ ولی فرستادهی الله و آخرین پیامبر است.
لذا هرکس پس از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ادعای پیغمبری کند، کافر و مرتد میباشد و قتلش واجب است؛ همچنین اگر کسی پیامبری دروغین را تصدیق نماید، مرتد بهشمار میآید و کشتنش واجب میگردد، مگر اینکه توبه کند. پس رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم آخرین فرستادهی الهیست؛ اما الله متعال جانشینانی برای او قرار داده است: جانشینان علمی و جانشینان حکومتی؛ البته منظور از جانشینان در حدیث، خلفای قدرت یا کسانی هستند که به حکومت میرسند. از اینرو رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پس از من خلفای بسیاری میآیند». گفتند: «ای رسولخدا! فرمان شما به ما (در چنین شرایطی) چیست؟» یعنی در این میان به بیعت با کدامین خلیفه، متعهد و پایبند باشیم؟ فرمود: «شما بهترتیب با هرکس که بیعت کردید، به بیعت خود وفا نمایید». لذا اگر مسلمانان با کسی بیعت کردند، بر آنها واجب است که بر سرِ پیمانِ خود بمانند و با کسی که در حیات این خلیفه، خواهان خلافت یا حکومت میگردد، همراهی نکنند؛ بلکه در کنار خلیفهای که با او بیعت کردهاند، در برابر مدعی خلافت بایستند؛ زیرا کشتنِ کسی که با حاکم بر سرِ قدرتش میجنگد، واجب است. حکمتش اینست که یکپارچگی امت حفظ گردد؛ زیرا اگر مردم به حالِ خود رها شوند، هرج و مرج پدید میآید و هر کس که خواهان قدرت باشد، حزبی تشکیل میدهد و با حاکم و فرمانروا وارد جنگ میشود و بدینسان اوضاع نابسامان میگردد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پایانِ این حدیث، مسؤولیت عملكرد هر حاکمی را بر دوشِ خودش نهاده و به ما دستور داده است که حقوق حکام خود را بهجای آوریم و حقّ خود را از الله متعال، درخواست کنیم؛ یعنی نگوییم: اینها ستمکارند؛ اینها ظالمند و عدالت را رعایت نمیکنند؛ پس ما نیز از آنها فرمان نمیبریم. این، درست نیست؛ بلکه بر ما واجب است که به وظیفهی خود عمل کنیم و در چارچوب شریعت، از آنها فرمان ببریم و حقوق خود را از الله عزوجل درخواست نماییم. مثلِ زمانی که رشتهی قرابت با خویشاوند خود را متصل میدارید، اما او با شما قطع رابطه میکند؛ در چنین شرایطی به ارتباط خود با او ادامه دهید و حقّ خود را از الله عزوجل درخواست کنید. لذا اشتباه است که بگویید: من فقط با خویشاوندی رابطه میگیرم که با من ارتباط دارد یا تنها در صورتی از حاکم اطاعت میکنم که هیچ عیبی در او نباشد و هیچ ستمی از او مشاهده نشود. این، اشتباه است؛ بلکه شما به وظیفهی خود عمل نمایید و حقّ خود را از الله عزوجل بخواهید.
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پیامبرانشان، آنان را رهبری میکردند»؛ لذا درمییابیم که دین الهی، یعنی دین اسلام دینی کارآمد در همهی مکانها و زمانهاست و سیاست و راهبردی سودمند است؛ اما آنچه که دشمنان اسلام ساخته و پرداختهاند، سیاست و راهبرد مؤثر و مفیدی برای سعادت بشر نیست. سیاست حقیقی، آموزهها و رهنمودهای اصیل دینیست؛ از اینرو میگوییم: دین، یعنی شریعت و سیاست. لذا کسی که این دو را از هم جدا میداند، گمراه است. در اسلام، راهبردهایی برای تعامل بنده با خالق وجود دارد که در قالب مسایل عبادی مطرح میشود؛ و نیز راهبردهایی برای تعامل انسان با خانواده، همسایگان، نزدیکان، خویشان، دوستان، دانشآموزان، آموزگاران و دیگر اقشار جامعهی انسانی؛ برای تعامل با هرکس، سیاستها و رهنمودهای روشن و مشخّصی در اسلام وجود دارد؛ مثل سیاستها یا راهبردهای تعامل با کافران، چه ستیزهگر باشند و چه همپیمان؛ چه پناهجو باشند یا در قلمرو اسلام زندگی کنند. اسلام، حقوق هر گروهی را بهروشنی بیان کرده و به ما دستور داده است که با آنها مطابق وظیفهی خود رفتار کنیم؛ مثلاً با کافرانِ ستیزهجو میجنگیم و جان و مال و سرزمین آنها برای ما حلال است. همچنین بر ما واجب میباشد که به پناهندگانِ آنها امان دهیم؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَإِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٱسۡتَجَارَكَ فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ أَبۡلِغۡهُ مَأۡمَنَهُۥ﴾ [التوبة: ٦]
و اگر مشرکی از تو امان خواست، به او امان بده تا کلام الله را بشنود و آنگاه او را به جایگاه امنش برسان.
و دربارهی آن دسته از کافران که همپیمان ما هستند، بر ما واجب است که به پیمان خود با آنها پایبند باشیم؛ البته تعامل با اینها سه حالت دارد: یا به آنها اطمینان داریم؛ یا از ناحیهی آنها نگران هستیم که پیمانشکنی کنند و یا واقعاً پیمان خود را میشکنند. هر سه حالت در قرآن بیان شده است؛ به عبارت دیگر همپیمانانِ اهل اسلام، بر سه دستهاند:
گروهی که به عهد و پیمان خویش وفادارند؛ ما نیز وظیفه داریم که به عهد و پیمان خود با اینها وفادار باشیم. الله متعال، میفرماید:
﴿فَٱسۡتَقِيمُواْ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِينَ ٧﴾ [التوبة: ٧]
پس تا زمانی که برای شما بر پیمانشان استوار بمانند، شما نیز استوار بمانید.
دستهی دیگر، کسانی هستند که گرچه پیمان خود را نقض نکردهاند، اما بیم آن میرود که هر لحظه پیمانشکنی کنند. لذا به اینها خبر میدهیم که هیچ پیمانی، میان ما و شما نیست. همانگونه که الله جل جلاله میفرماید:
﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوۡمٍ خِيَانَةٗ فَٱنۢبِذۡ إِلَيۡهِمۡ عَلَىٰ سَوَآءٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡخَآئِنِينَ٥٨﴾ [الأنفال: ٥٨]
و اگر از خیانت قومی نگران بودی، پس متقابلاً پیمانشان را به سویشان بیفکن تا در وضعیت برابر قرار بگیرید. همانا الله، خیانتکاران را دوست ندارد.
و دستهی سوم، کسانی هستند که به پیمان خود وفادار نیستند و پیمانشکنی میکنند:
﴿وَإِن نَّكَثُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُم مِّنۢ بَعۡدِ عَهۡدِهِمۡ وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمۡ فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِ إِنَّهُمۡ لَآ أَيۡمَٰنَ لَهُمۡ لَعَلَّهُمۡ يَنتَهُونَ ١٢﴾ [التوبة: ١٢]
و اگر پس از پیمانشان، سوگندهای خویش را شکستند و به نکوهش و سرزنش دینتان پرداختند، با پیشوایان کفر بجنگید؛ آنان هیچ تعهدی به سوگندهایشان ندارند. باشد که (از پیمانشکنی و نکوهش دینتان) باز آیند.
لذا دین و آیین مورد قبول، فقط دین الهیست و دین، یعنی سیاست: راهبردهای شرعی و اجتماعی، روابط بینالملل، ارتباط با جوامع غیراسلامی که با مسلمانان، سرِ جنگ ندارند و بهطور کلی تعامل با همه. از اینرو هرکس دین و سیاست را از هم جدا بداند، گمراه و منحرف است و از دو حال خارج نیست:
- یا نسبت دین، آگاهی ندارد و دین را نمیشناسد و آن را در رابطهی فرد با پروردگار یا در پارهای از مسایل شخصی منحصر میداند.
- و یا به کافران و قدرت اقتصادی آنان فریفته شده است و از اینرو گمان میکند که آنها روشِ درستی دارند یا برحق هستند!
اما اگر کسی اسلام را بهخوبی بشناسد، درمییابد که اسلام، یعنی آیین زندگی و سیاست.