۶۰۰- وعن نافِعٍ أَنَّ عُمَرَ بنَ الخَطَّابِ رضي الله عنه كَانَ فَرَضَ لِلْمُهاجِرِينَ الأَوَّلِينَ أَربَعَةَ آلاف، وفَرَضَ لابْنِهِ ثلاثةَ آلافٍ وخَمْسَمائةٍ، فَقِيلَ لَه: هُوَ مِنَ المُهاجِرِينَ فَلِم نَقَصْتَهُ؟ فقال: إِنَّما هَاجَر بِهِ أَبُوه يَقُول: لَيْسَ هُوَ كَمَنْ هَاجَرَ بِنَفْسِه. [روایت بخاري]([۱])
ترجمه: نافع میگوید: عمر بن خطاب رضي الله عنه برای مهاجرانِ پیشگام چهار هزار مقرّر نمود و برای پسرش سههزار و پانصد (درهم)؛ به عمر رضي الله عنه گفتند: پسرت نیز از مهاجران است؛ پس چرا حقوق کمتری برای او مقرّر کردهای؟ فرمود: «پدرش او را با خود به هجرت برد»؛ و میگفت: «او مانندِ کسی که خودش هجرت کرده، نیست».
شرح
مؤلف رحمه الله در باب ورع و ترک شبهات، روایتی بدین مضمون نقل کرده است که: نافع میگوید: امیرمؤمنان، عمر بن خطاب رضي الله عنه هنگامی که حقوق مردم از بیت المال را تعیین نمود، برای مهاجران، چهار هزار مقرر کرد و برای پسرش عبدالله رضي الله عنه، سههزار و پانصد درهم؛ در صورتی که پسرش عبدالله نیز جزو مهاجران بود؛ یعنی حقوقی که عمر رضي الله عنه برای پسرش مقرر نمود، پانصد درهم کمتر از حقوقِ سایر مهاجران بود. علتش را از او پرسیدند؛ فرمود: «پدرش او را با خود به هجرت برد؛ لذا او مانندِ کسی که خودش هجرت کرده، نیست». این، نشانگر کمال تقوا و پرهیزگاریِ عمر رضي الله عنه میباشد. لذا بر همهی مسؤولان واجب است که نزدیکان خود را بر سایر مردم، ترجیح ندهند و از تبعیض، دوری کنند و میان فقیر و ثروتمند، فرقی نگذارند؛ بلکه به هرکس همان جایگاهی را بدهند که شایستهی اوست. این، لازمهی ورع و پرهیزگاریست. البته عبدالله بن عمر رضي الله عنهما نیز اعتراض نکرد و به پدرش نگفت: پدر! من نیز جزو مهاجران هستم و اگر میخواستم، در مکه میماندم و هجرت نمیکردم؛ بلکه به تصمیمِ پدرش احترام گذاشت و آن را پذیرفت.
و اما حدیث عطیه رضي الله عنه؛ در این حدیث آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «بنده، در صورتی به درجهی پرهیزگاران میرسد که از ترس ابتلا به چیزهای ناروا، چیزهایی را که رواست و اشکالی ندارد، رها کند». یعنی وقتی در یک چیزِ مباح، شبههی حرام وارد شود و تشخیصِ حلال و حرام غیرممکن یا دشوار باشد، تقوا و کمال ایمان، چنین ایجاب میکند که انسان، از آن روزیِ حلال دوری نماید تا مرتکبِ حرام نشود. آنگونه که علما گفتهاند: در پیش گرفتن چنین رویکردی، واجب است؛ یعنی وقتی در یک کار یا روزیِ حلال، شبههی حرام وارد شود، اجتناب از همهی آن واجب است؛ زیرا اجتناب از حرام، واجب میباشد و در چنین مواردی، اجتناب از حرام در صورتی تحقق مییابد که انسان، از کار یا روزیِ حلالی که در آن شبهه است، دوری کند. چون «هرچیزی که انجامِ واجب جز بهوسیلهی آن ممکن نباشد، خود، واجب است». البته اگر چارهای جز انتخاب یکی از این دو گزینه را نداشت، میتواند با جستجو و دقت نظر، یکی از گزینهها را که به گمانِ غالبش درست است، انتخاب نماید؛ بهعنوان مثال: وقتی غذای کسی با غذای شخصی دیگر، اشتباه شود و به این عذا، نیاز شدیدی داشته باشد، در این صورت پس از بررسی و دقت نظر میتواند غذایی را که به گمانِ غالبش، غذای خودِ اوست، بردارد و استفاده کند.