۵۹- الخامِس: عَنْ أبي هُريْرة رضي الله عنه قال: قال رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم : «غزا نَبِيٌّ مِنَ الأَنْبِياءِ صلواتُ اللَّه وسلامُهُ علَيهِمْ فَقَالَ لقوْمِه: لايتْبعْني رَجُلٌ ملَكَ بُضْعَ امْرَأَةٍ. وَهُوَ يُرِيدُ أَن يَبْنِيَ بِهَا وَلَمَّا يَبْنِ بِها، ولا أَحدٌ بنَى بيُوتاً لَمْ يرفَع سُقوفَهَا، ولا أَحَدٌ اشْتَرى غَنَماً أَوْ خَلَفَاتٍ وهُو يَنْتَظرُ أوْلادَهَا. فَغزَا فَدنَا مِنَ الْقَرْيةِ صلاةَ الْعصْرِ أَوْ قَريباً مِنْ ذلك، فَقَال للشَّمس: إِنَّكِ مَأمُورةٌ وأَنا مأمُور، اللهمَّ احْبسْهَا علَينا، فَحُبستْ حَتَّى فَتَحَ اللَّهُ عليْه، فَجَمَعَ الْغَنَائِم، فَجاءَتْ يَعْنِي النَّارَ لتَأكُلهَا فَلَمْ تطْعمْهَا، فقال: إِنَّ فِيكُمْ غُلُولاً، فليبايعنِي منْ كُلِّ قبِيلَةٍ رجُل، فلِزقتْ يدُ رَجُلٍ بِيدِهِ فَقال: فِيكُم الْغُلول، فليبايعنِي قبيلَتُك، فلزقَتْ يدُ رجُليْنِ أو ثلاثَةٍ بِيَدِهِ فقال: فِيكُمُ الْغُلُول، فَجاءوا برَأْسٍ مِثْلِ رَأْس بَقَرَةٍ مِنْ الذَّهب، فوضَعها فَجَاءَت النَّارُ فَأَكَلَتها، فلمْ تَحل الْغَنَائِمُ لأحدٍ قَبلَنَا، ثُمَّ أَحَلَّ اللَّهُ لَنا الغَنَائِمَ لمَّا رأَى ضَعفَنَا وعجزنَا فأحلَّها لنَا». [متفق عليه]([۱])
ترجمه: ابوهریره رضي الله عنه میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «یکی از پیامبران صلواتالله وسلامه علیهم میخواست به جنگ برود. به قومش گفت: كسي كه زني را نكاح كرده، ولي هنوز او را به خانهاش نبرده است و مي خواهد او را به خانه ببرد و نيز كسي كه خانهاي ساخته و هنوز سقفش را درست نکرده است؛ همچنين كسي كه شترهاي آبستنی خريده و منتظر زاييدن آنهاست، با من نیاید. سپس عازم جنگ شد. هنگام نماز عصر يا نزدیک به عصر بود که به نزدیکی روستاي مورد نظر رسید. خطاب به خورشيد گفت: تو مأموري و من نيز مأمورم. خدايا! آن را براي ما متوقف کن؛ و خورشيد، متوقف شد تا آنكه خداوند، او را پيروز گردانيد؛ آنگاه به جمعآوری غنایم پرداخت. سپس آتشي آمد تا اموال غنیمت را بخورد و نابود كند؛ ولي به آنها نزديك نشد. آن پيامبر گفت: حتماً در ميان شما خیانت یا سرقتي از مال غنيمت، صورت گرفته است. از هر قبيله يك نفر با من، بيعت كند. (هنگام بيعت) دست يك نفر از آنان به دست او چسبيد. گفت: سرقت در قبیلهی شما انجام شده است. همهی افراد قبيلهات بايد با من بيعت كنند. آنگاه دست دو يا سه نفر از افراد آن قبيله، به دست پیامبر چسبيد. گفت: شما سرقت كردهايد. آنها (اعتراف کردند و) چيزي مانند سرِ گاو را كه از طلا ساخته شده بود، آوردند و پیامبر آن را (روی سایر غنایم) گذاشت . سپس آتش آمد و همهی اموال را خورد و نابود کرد. پیش از ما، اموال غنیمت برای هیچکس حلال نبوده است؛ اما خداوند كه ضعف و ناتواني ما را ديد، غنايم را براي ما حلال ساخت».
شرح
در این حدیث که مؤلف رحمه الله آورده است، نشانههای بزرگی وجود دارد؛ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم داستان یکی از پیامبران علیهمالصلاة والسلام را بیان فرموده که میخواست به جهاد برود؛ ولی چند گروه را از همراهی با خود منع نمود: هر کسی که زنی نکاح کرده و هنوز او را به خانه نبرده بود؛ هرکس که خانهای ساخته و سقفش را آماده نکرده بود و نیز هر کسی که شتران آبستنی خریده و منتظر زاییدن آنها بود؛ چون اینها دغدغهی فکری دیگری جز جهاد داشتند: کسی که زنی نکاح کرده و هنوز او را به خانه نبرده، اشتیاق زیادی دارد که هرچه زودتر همسرش را به خانه ببرد؛ همینطور کسی که خانهاش ناتمام است، مشتاق کامل شدن خانهاش میباشد تا با زن و بچهاش زیر سقفی برود که مال اوست. همچنین کسی که دامهای آبستنی دارد برای زاییدن دامهایش لحظهشماری میکند؛ حال آنکه جهاد بهگونهایست که انسان باید برای آن، فراغت داشته و یکسو باشد؛ یعنی به چیزی جز جهاد نیندیشد و فکر و خیالی جز جهاد نداشته باشد. الله عزوجل میفرماید:
﴿فَإِذَا فَرَغۡتَ فَٱنصَبۡ ٧﴾ [الشرح: ٧]
پس هنگامی که فراغت یافتی، (در عبادت و نیایش) بکوش.
یعنی هنگامی که از کارهای دنیا فراغت یافتی و دیگر مشغلهی ذهنی نداشتی، به عبادت و نیایش بپرداز. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «لا صَلاةَ بِحَضْرَةِ طَعَامٍ وَلا وَهُوَ يُدَافِعُهُ الأَخْبَثَانِ»؛([۲]) یعنی: «هنگامی که غذا آماده و حاضر است یا وقتی که انسان تنگوضوست، نماز درست نیست». [رأی جمهور علما، این است که نماز خواندن در چنین حالتی، مکروه میباشد]. بههر حال وقتی که انسان میخواهد به عبادت بپردازد، باید قلب و تمام وجودش را فارغ کند تا با اشتیاق و فراغت بال و یکسویی و نیز با آرامش و توجه کامل، به عبادت مشغول شود.
آن پیامبر، عازم جنگ شد و زمانی به منطقهی دشمن رسید که مقداری از نماز عصر گذشته و چیزی به شب نمانده بود؛ و چون نگران بود که مبادا پیش از تمام شدن جنگ شب شود، رو به خورشید کرد و گفت: تو مأموری و من نیز مأمورم. مأموریت خورشید، مأموریتی تکوینیست و مأموریت پیامبر، مأموریتی شرعی. پیامبر مأموریت داشت که جهاد نمايد و خورشید وظیفه دارد مطابق امر و فرمان الله عزوجل به سوی قرارگاهش حرکت کند؛ چنانکه الله متعال، میفرماید:
﴿وَٱلشَّمۡسُ تَجۡرِي لِمُسۡتَقَرّٖ لَّهَاۚ ذَٰلِكَ تَقۡدِيرُ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡعَلِيمِ ٣٨﴾ [يس: ٣٨]
و خورشید همواره به سوی قرارگاهش درحرکت است؛ این، تقدیر و اندازهگیری (پروردگار) توانا و داناست.
خورشید از زمانی که آفریده شده، در مسیرش درحرکت بوده و هیچگاه از مسیرش منحرف نشده است؛ نه بالا رفته و نه پایین؛ نه کُند شده است و نه تند.
آن پیامبر، دعا کرد:«خدایا! خورشید را برای ما متوقف کن». و الله متعال دعایش را پذیرفت و بدین ترتیب خورشید غروب نکرد تا اینکه این پیامبر جنگید و غنایم زیادی بهدست آورد. گفتنیست: استفاده از غنایم برای رزمندگان امتهای گذشته، حلال نبوده است؛ بلکه غنایم بهطور خاص برای مجاهدان این امت، یعنی امت رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم حلال میباشد.
امتهای گذشته، غنایم جنگی را در محلی جمع میکردند و آنگاه آتشی از آسمان، برای سوزاندن غنایم نازل میشد؛ اما چنانکه از این حدیث برمیآید، آتش، غنایم بهدست آمده از جهاد همرزمان آن پیامبر را نسوزاند؛ و این، نشانهی خیانت در غنایم بود. پیامبر به همراهانش گفت: سرقت یا خیانتی در غنایم صورت گرفته است. و سپس دستور داد که از هر قبیلهای، یک نفر با او بر سر اينكه قبیلهاش خیانت نکردهاند، بیعت کند. هنگام بیعت، دست یکی از بیعتکنندگان به دست پیامبرشان چسبید. معلوم شد که خیانت، در قبیلهی آن شخص بوده است. به دستور پیامبر عليه السلام همهی افراد آن قبیله با او بیعت کردند؛ دست دو یا سه نفر از آنها به دست پیامبرشان چسبید. پیامبر به آنها گفت: شما خیانت کردهاید. خیانت در غنیمت، یعنی سرقت از غنایم یا پنهان کردن چیزی که به غنیمت گرفتهاند. اینها نیز چیزی زرین، شبیه سرِ گاو را پنهان کرده بودند؛ وقتی آن را آوردند، پیامبر عليه السلام آن را روی سایر غنایم گذاشت و آنگاه آتش، غنایم را سوزاند. این هم از نشانههای الله عزوجل بود.
نکاتی چند از این حدیث درمییابیم؛ از جمله:
جهاد در میان امتهای گذشته نیز مشروع بوده است؛ همانگونه که در این امت نیز مشروعیت دارد. چنانکه الله عزوجل میفرماید:
﴿وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيّٖ قَٰتَلَ مَعَهُۥ رِبِّيُّونَ كَثِيرٞ فَمَا وَهَنُواْ لِمَآ أَصَابَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا ٱسۡتَكَانُواْۗ ﴾ [آل عمران: ١٤٦]
چه بسیار پیامبرانی که خداپرستان زیادی، همراهشان نبرد کردند و در برابر سختیهایی که در راه الله به آنان رسید، سست نشدند و ضعیف نگشتند و زبونی نکردند.
داستان طالوت و جالوت و داود عليه السلام نیز که در آیات ۲۴۶ تا ۲۵۲ سورهي بقره آمده، بیانگر مشروعیت جهاد در میان امتهای گذشته است.
این حدیث همچنین دلیلی بر عظمت الله عزوجل میباشد؛ اوست که امور هستی را تدبیر میکند و اوست که جریان مسایل و رويدادها را بر خلاف طبیعت یا روال عادی آنها برای تأیید و نصرت پیامبر و یا دور کردن شر و بدی از او، و بهطور کلی برای مصلحت اسلام و به نفع آیین راستین، دگرگون میسازد.
نشانهها یا معجزههای پیامبران هر شکلی که داشتهاند، برای تأیید پیامبران بودهاند. خورشید، مطابق آفرینش و روال عادی خود، بهامر الله در مسیر مشخّصی حرکت میکند و از مسیرش منحرف نمیشود؛ اما در اینجا الله عزوجل آن را متوقف کرد و بدین ترتیب فاصلهی میان عصر تا مغرب طولانی شد تا آنکه پیامبرش را به پیروزی رساند. این، ردّی بر کسانیست که میگویند: افلاک و گردش ستارگان، ثابت و تغییرناپذیر است. چه کسی، افلاک را آفریده است؟ الله عزوجل. ذاتی که آن را آفریده، خود میتواند دگرگونش کند؛ اما بسیاری از اخترشناسان حرکت افلاک و گردش ستارگان را بر طبق طبیعت میپندارند و گمان میکنند که هیچکس نمیتواند تغییری در آن ایجاد نماید. آنها از آن جهت چنین پنداری دارند که منکر خالق و آفریدگار هستی هستند و دلیل و علت هر چیزی را طبیعت میدانند!
دلایلی از کتاب و سنت وجود دارد که افلاک و بهطور کلی هستی، بهامر الله، تغییر میکند. چنان که این پیامبر، دعا کرد و بهامر الله، خورشید متوقف شد.
مشرکان از رسولخدا، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم خواستند که برای اثبات صداقتش، نشانهای به آنها نشان دهد؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سوی ماه اشاره فرمود و آنگاه ماه، دو نیمه شد و آنها دیدند که یک نیمهی ماه بالای «صفا» قرار گرفت و نیمهی دیگر بر بالای «مروه» نمایان شد. همانگونه که الله عزوجل در اینباره میفرماید:
﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ ١ وَإِن يَرَوۡاْ ءَايَةٗ يُعۡرِضُواْ وَيَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ ٢﴾ [القمر: ١، ٢]
قیامت نزدیک شد و ماه شکافت. و اگر نشانهای ببینند، روی میگردانند و میگویند: جادوی باطلیست.
مشرکان با دیدن این معجزه گفتند: محمد، ما را جادو کرده و ماه، نشکافته است؛ بلکه محمد، ما را چشمبندی نموده است. کافر با لجاجتی که دارد، حتی هنگامی که حق و حقیقت برایش ثابت شود، باز هم ایمان نمیآورد؛ همانطور که الله عزوجل میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ حَقَّتۡ عَلَيۡهِمۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ ٩٦ وَلَوۡ جَآءَتۡهُمۡ كُلُّ ءَايَةٍ حَتَّىٰ يَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِيمَ ٩٧﴾ [يونس : ٩٦، ٩٧]
بیگمان کسانی که فرمان پروردگارت بر آنان تحقق یافت، ایمان نمیآورند؛ اگرچه همهی نشانهها برایشان بیاید، تا آنکه عذاب دردناک را مشاهده کنند.
دلها در میان دو انگشت از انگشتان پروردگار رحمان است و الله، دلها را هر گونه که بخواهد، میگرداند؛ لذا کسی که سزاوار عذاب الهی گردد، هرگز ایمان نمیآورد. هرچند همهی نشانهها را به او نشان دهید. از اینرو مشرکان، از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم خواستند که نشانهای به آنها نشان دهد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز این نشانهی شگفتانگیز را به آنان نشان داد؛ نشانهای که از توان همه خارج است؛ اما چه گفتند؟ ببینیم الله متعال، در اینباره چه میفرماید؟
﴿وَإِن يَرَوۡاْ ءَايَةٗ يُعۡرِضُواْ وَيَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ ٢ وَكَذَّبُواْ وَٱتَّبَعُوٓاْ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَكُلُّ أَمۡرٖ مُّسۡتَقِرّٞ ٣﴾ [القمر: ٢، ٣]
و اگر نشانهای ببینند، روی میگردانند و میگویند: جادوی باطلیست. و (پیامبر و رسالتش را) دروغ شمردند و از خواستههای نفسانی خویش پیروی کردند. و هر امری، سرانجام (در محل خود) قرار میگیرد.
از حدیث ابوهریره رضي الله عنه بدین نکته پی میبریم که الله متعال، لطف زیادی به این امت فرموده که غنایم جنگی را برایشان حلال نموده است؛ حال آنکه غنایم جنگی بر امتهای گذشته حرام بود. در غنایمی که مسلمانان از کافران به دست میآورند، خیر فراوانی وجود دارد و در زمینهی جهاد، بهکارِ مسلمانان میآید و در این عرصه کمک زیادی به آنها میکند. مثلاً با اموالی که در جهاد از کفار بهغنیمت میگیرند، برای جهاد و پیکار دوباره با آنها، آماده میشوند و میتوانند باری دیگر، با آنان بجنگند. این، از فضل و لطف الله عزوجل میباشد؛ چنانکه رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «أُعْطِيتُ خَمْسًا، لَمْ يُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلِي»؛ یعنی: «پنج چیز به من عطا شده است که به هیچ پیامبری عطا نشد». سپس یکی از موارد پنجگانهای که برشمرد، این بود که فرمود: «وَأُحِلَّتْ لِيَ الْمَغَانِمُ وَلَمْ تَحِلَّ لأَحَدٍ قَبْلِي»؛([۳]) یعنی: «اموال غنیمت برایم حلال شد؛ حال آنکه پیش از من برای هیچ پیامبری حلال نشده بود».
از دیگر نشانههایی که در این حدیث آمده، این است که دست خیانتکاران به دست پیامبرشان چسبید؛ و این، امری غیرعادیست؛ اما الله متعال بر هر کاری تواناست.
همچنین درمییابیم که پیامبران الهی غیب نمیدانستند؛ مگر آنکه خداوند عزوجل آنها را از یک مسألهی غیبی آگاه میساخت. واضح است که پیامبران، غیب نمیدانستند. گذشته از این حدیث، دلایل زیادی وجود دارد که پیامبران از غیب، بیاطلاع بودهاند و غیب نمیدانستهاند؛ چنانکه اسرار و مسایل زیادی بر پیامبرمان عليه السلام مخفی و پوشیده میماند؛ نمونهاش را میتوانیم درسومین آیه از سورهی «تحریم» ببینیم که الله عزوجل میفرماید:
﴿وَإِذۡ أَسَرَّ ٱلنَّبِيُّ إِلَىٰ بَعۡضِ أَزۡوَٰجِهِۦ حَدِيثٗا فَلَمَّا نَبَّأَتۡ بِهِۦ وَأَظۡهَرَهُ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ عَرَّفَ بَعۡضَهُۥ وَأَعۡرَضَ عَنۢ بَعۡضٖۖ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِۦ قَالَتۡ مَنۡ أَنۢبَأَكَ هَٰذَاۖ قَالَ نَبَّأَنِيَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡخَبِيرُ ٣﴾ [التحريم: ٣]
و هنگامی که پیامبر، رازی را به یکی از همسرانش گفت و او، آن راز را (نزدِ یکی دیگر از همسران پیامبر) فاش کرد. و الله، پیامبر را از آن آگاه ساخت؛ (پیامبر) بخشی از آن را برای او بازگو کرد و از (بازگو کردن) بخش دیگرش خودداری نمود و چون پیامبر، آن زن را از این موضوع باخبر ساخت، آن زن گفت: «چه کسی تو را از این موضوع باخبر ساخته است؟» (پیامبر) گفت: «(پروردگار) دانا و آگاه به من خبر داده است».
به هر حال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم غیب نمیدانست؛ حتی وقتی یارانش در سفری با او بودند و به جایی میرفتند، نمیدانست که کجا رفتهاند؛ مگر آنکه از آنها سؤال میکرد. چنانکه ابوهریره رضي الله عنه در سفری همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود؛ در بین راه مدتی برای غسل جنابت، غیبت کرد. وقتی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت، از او پرسیدند: «کجا بودی؟» بنابراین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم غیب نمیدانست و هیچیک از آفریدههای الاهی، غیب نمیداند. الله عزوجل میفرماید:
﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ فَلَا يُظۡهِرُ عَلَىٰ غَيۡبِهِۦٓ أَحَدًا ٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ فَإِنَّهُۥ يَسۡلُكُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ رَصَدٗا ٢٧﴾ [الجن: ٢٦، ٢٧]
دانای نهان است و هیچکس را برغیب خود آگاه نمیکند. مگر کسی را که به پیامبری برگزیند (آنهم به عنوان معجزه) و نگهبانانی پیش رو و پشت سرش گسیل میدارد.
این حدیث، از سوی دیگر نیز دلیلی بر قدرت خداست؛ چون آتشی که برای سوزاندن غنایم آمد، از درختان یا هیزمهای زمین، درست نشده بود؛ بلکه بهامر الله، از آسمان نازل شد تا غنیمتهایی را که گرد آورده بودند، بسوزاند.