۵۷- الثَّالث: عنْ أبي سُفْيانَ صَخْرِ بْنِ حَربٍ رضي الله عنه في حديثِه الطَّويلِ في قِصَّةِ هِرقْل، قَالَ هِرقْل: فَماذَا يَأْمُرُكُمْ يعْني النَّبِيَّ صلی الله علیه و سلم قَالَ أَبُوسُفْيَانَ: قُلْت: يقول: «اعْبُدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لا تُشرِكُوا بِهِ شَيْئا، واتْرُكُوا ما يَقُولُ آباؤُكُم، ويَأْمُرنَا بالصَّلاةِ والصِّدق، والْعفَاف، والصِّلَةِ». [متفق عليه]([۱])
ترجمه: ابوسفیان، صَخر بن حرب رضي الله عنه در حدیث طولانیاش در داستان ملاقاتش با «هرقل» میگوید: هرقل پرسید: شما را به چه چیزی امر میکند؟ منظورش پیامبر صلی الله علیه و سلم بود. ابوسفیان رضي الله عنه پاسخ داد: میگوید: «الله یگانه را عبادت و پرستش نمایید و به او شرک نورزید و عقاید و اعمال (شرکآمیز) پدرانتان را ترک کنید؛ و ما را به نماز، راستگویی، پاکدامنی و صلهی رحم (رعایت پیوند خویشاوندی) امر میکند».
شرح
ابوسفیان، مشرک بود و در فاصلهی صلح حدیبیه و فتح مکه مسلمان شد. پیمان صلح حدیبیه در سال ششم هجری بسته شد و مکه در سال هشتم هجری فتح گردید.
ابوسفیان و تعدادی از قریشیان به شام رفتند. در آن زمان «هرقل»، پادشاه نصارا بود؛ او، تورات و انجیل را خوانده و پادشاهی زیرک بود و با کتابهای پیشین، آشنایی داشت. وقتی شنید که گروهی از اهل حجاز، یعنی ابوسفیان و همراهانش به شام آمدهاند، آنها را به حضور خواست و دربارهی پیامبر صلی الله علیه و سلم و نَسَب ایشان و همچنین در مورد اصحاب آن بزرگوار و میزان احترامی که به ایشان میگذارند، سؤال کرد. همچنین دربارهی وفاداری رسولخدا صلی الله علیه و سلم به عهد و پیمانش پرسید و سؤالهای دیگری نیز مطرح کرد و بدینسان دریافت که بهراستی، محمد، همان پیامبریست که کتابهای پیشین، خبرِ آمدنش را دادهاند؛ اما بهخاطر حرص و محبت پادشاهی، و بهحکمت الله عزوجل مسلمان نشد. او، از ابوسفیان پرسید که محمد( صلی الله علیه و سلم) شما را به چه امر میکند؟ ابوسفیان به او خبر داد که محمد (مصطفی صلی الله علیه و سلم) آنها را به عبادت و پرستش الله یگانه فرمان میدهد و به آنها دستور میدهد که چیزی را با الله، شریک نسازند؛ و جز الله، هیچ پادشاه و پیامبر یا سنگ و درختی را عبادت نکنند و ماه و خورشید و هیچ چیزی جز الله را نپرستند. چون عبادت، ویژهی الله عزوجل میباشد و این، همان دعوت یا پیامیست که پیامبر صلی الله علیه و سلم و سایر پیامبران آوردهاند. الله جل جلاله میفرماید:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥﴾
[الأنبياء: ٢٥]
و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که هیچ معبود برحقی جز من وجود ندارد؛ پس مرا عبادت و پرستش کنید.
همچنین میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ﴾ [النحل: ٣٦]
در هر امتی پیامبری (با این پیام) فرستادیم که الله را عبادت و پرستش کنید و از معبودان باطل دوری نمایید.
یعنی الله را عبادت کنید و از شرک دوری نمایید. این، دعوت همهی پیامبران الهی بود و پیامبرمان محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم نیز همین پیام را برای انسانها آورده است؛ چنانکه فرمود: «عقاید و اعمال شرکآمیز پدرانتان را ترک کنید». ببینید که چگونه حق را آشکارا بیان نمود! پیامبر صلی الله علیه و سلم امت را از عبادت بتها منع کرد و فرمانشان داد که دیگر، مانند پدرانشان، جز الله را پرستش نکنند؛ البته در مواردی که پدرانشان، اخلاق و منش نیکی داشتند، آنها را به ترک اخلاق و منش نیکی که از پدرانشان به جای مانده بود، دستور نداد. الله متعال، میفرماید:
﴿وَإِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةٗ قَالُواْ وَجَدۡنَا عَلَيۡهَآ ءَابَآءَنَا وَٱللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾ [الأعراف: ٢٨]
و چون کار زشتی انجام دهند، میگویند: پدرانمان را بر این کار یافتهایم و الله، ما را به انجام آن دستور داده است.
اما الله متعال، تکذیبشان کرده و فرموده است:
﴿ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِ﴾ [الأعراف: ٢٨]
بگو: الله به کار زشت فرمان نمیدهد.
آری! پیامبر صلی الله علیه و سلم همینکه دعوتش را آغاز کرد، به امتش فرمان داد که دیگر، همچون پدرانشان شرک نورزند و شرک به الله را ترک کنند.
ابوسفیان رضي الله عنه در پاسخ هرقل چنین گفت که: «ما را به اقامهی نماز امر میکند». نماز، پیوند میان بنده با پروردگار اوست و پس از شهادتین، بزرگترین رکن اسلام بهشمار میرود و مؤمن و کافر را از هم جدا میکند. بهفرمودهی رسولالله صلی الله علیه و سلم نماز، پیمانیست که فرق میان مسلمانان و غیرمسلمانان محسوب میشود و بهواسطهی این پیمان، خون مسلمانان، یعنی جانِ کسانی که نماز میخوانند، حکم جان همهی مسلمانان را دارد و نباید مورد تعرض قرار گیرد؛ رسولالله صلی الله علیه و سلم فرمود: «الْعَهْدُ الَّذِي بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ الصَّلَاةُ فَمَنْ تَرَكَهَا فَقَدْ كَفَرَ»([۲]). یعنی: «فرقی که میان ما و مشرکان و کافران میباشد، نماز است؛ هرکس نماز را ترک کند، کفر ورزیده است»؛ یعنی کافر شده و از دایرهی اسلام، بیرون رفته است. تلاش آن دسته از علما که ترک نماز را کفر اصغر دانستهاند، بیهوده و نادرست است؛ بلکه ترک نماز، کفر اکبر و سبب خروج از اسلام میباشد. اندکی تأمل و دقت نظر در حدیث نشان میدهد که چنین تأویلی، نادرست میباشد؛ زیرا همانطور که در حدیث آمده، نماز، فرق ایمان و کفر است و کفر و ایمان را از هم جدا میکند؛ اگر ترک نماز کفر نباشد، پس چه معنا دارد که نماز را فاصله یا فرق کفر و ایمان دانسته است؟ از اینرو تلاش کسانی که ترک نماز را مانند «طعنه زدن به نسبها یا نوحهخوانی بر میّت»،([۳]) کفر اصغر دانستهاند، تلاش بیجا و نادرستیست. نماز، مثل مرز یا حدود دو زمین است که یکی از آنِ زید و دیگری، از آنِ عمرو میباشد؛ کسی که در زمین زید باشد، در زمین عمرو نیست و کسی که در زمین عمرو باشد، در زمین زید نیست؛ نماز نیز همینگونه است و مرز کفر و ایمان میباشد. لذا انسان با توجه به این مرز، یا در محدودهی کفر است و یا در محدودهی ایمان؛ و حالت سومی ندارد. نماز در میان اعمال، تنها عملیست که ترکش، کفر میباشد؛ اما کسی که در ماه رمضان روزه نمیگیرد یا با وجود استطاعت و توانایی، حج نمیگزارد، کافر نیست؛ اما اگر نماز نخواند، میگوییم که کافر است؛ همچنین کسی كه زکات نمیدهد، کافر نمیباشد؛ اما اگر نماز را ترک کند، از دایرهی اسلام خارج میشود و کافر است. عبدالله بن شقیق رحمه الله که تابعیِ مشهوریست، میگوید: «اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم ترک هیچ عملی، جز ترک نماز را کفر نمیدانستند». بنابراین اگر انسان نمازی را که رسولخدا صلی الله علیه و سلم به آن امر می کرد، ترک نماید، مثل این است که توحید را رها کند؛ یعنی انسان، با ترک نماز کافر و مشرک میشود. پناه بر خدا! حدیث جابر رضي الله عنه که امام مسلم رحمه الله روایتش کرده، این نکته را تأیید میکند؛ جابر رضي الله عنه میگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الْكُفْرِ والشِّرْكِ تَرْكُ الصَّلاةِ»؛([۴]) آری! نماز، فاصلهی هر شخصی با کفر و شرک است و اگر نماز را ترک کند، دیگر، با کفر و شرک فاصلهای ندارد؛ یعنی کافر و مشرک شده است.
ابوسفیان در پاسخ هرقل گفت: «ما را به صدق و راستگویی امر میکند». نکتهی مورد استناد، در همین بخش حدیث است که مؤلف، آن را در باب صدق و راستی آورده است؛ همانطور که الله عزوجل میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١١٩﴾ [التوبة: ١١٩]
ای مومنان! تقوای الهی پیشه کنید و با راستگویان باشید.
صدق، بر دو نوع است: صدق و راستی با الله عزوجل و صدق و راستی با بندگان او. متضاد صدق و راستی، کذب یا دروغ است که به معنای گفتن خبرِ خلاف واقعیت میباشد و یکی از ویژگیهای منافقان بهشمار میرود. چنانکه رسولالله صلی الله علیه و سلم فرموده است: «نشانهی منافق، سه چیز است…». یکی از ویژگیها یا نشانههای منافق، این است که: «هنگام سخن گفتن، دروغ میگوید».([۵]) متأسفانه برخی از مردم به بیماری دروغگویی مبتلا هستند و تا دروغ نگویند، راحت نمیشوند. هرگاه دهان به سخن میگشایند، حتماً باید دروغ بگویند یا وقتی در مجلسی مینشینند، کارهای مضحکی انجام میدهند تا دیگران را بخندانند.
ابوسفیان همچنین در پاسخ هرقل به او خبر داد که محمد (مصطفی صلی الله علیه و سلم) به عفت و پاکدامنی، امر میکند. عفت، بر دو نوع است: عفت از شهوتهای جنسی و عفت از شهوت شکم.
عفت از شهوت جنسی، این است که انسان از زنا و زمینههای آن (مثل چشمچرانی) دوری کند؛ زیرا الله عزوجل میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓۖ إِنَّهُۥ كَانَ فَٰحِشَةٗ وَسَآءَ سَبِيلٗا ٣٢﴾ [الإسراء: ٣٢]
و به زنا نزدیک نشوید؛ بیگمان زنا، کار بسیار زشت و راه بد و ناپسندیست.
به کسی که مرتکب زنا شود، باید صد شلاق یا تازیانه بزنند و او را به مدت یک سال تبعید کنند؛ این در صورتیست که پیشتر ازدواج نکرده باشد؛ اما اگر ازدواج نموده و با همسرش نزدیکی کرده باشد و سپس مرتکب زنا گردد، سنگسار میشود تا آنکه بمیرد. این، برای عبرت مردم است تا به چنین کار زشتی روی نیاورند؛ چراکه زنا و بدکاری، اخلاق و دین را از میان میبرد و پیآمدهای فردی و اجتماعی ناگواری در زمینهی نسب پدید میآورد و باعث پیدایش بیماریهایی میشود که امروزه به سبب گسترش بیبند و باری مشاهده میکنیم. الله عزوجل از همهی زمینهها و عواملی که به بیبند و باری میانجامد، منع فرموده است؛ چنانکه میفرماید:
﴿ وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰ﴾ [الأحزاب: ٣۳]
و در خانههایتان بمانید و به شیوهی دوران جاهلیت پیشین، اظهار زینت نکنید.
بهترین مکان برای زن، خانهی اوست و باید در خانهاش بماند و بدون ضرورت بیرون نرود. و اگر ضرورتی برای بیرون رفتن پیش آمد، بهفرمودهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم بدون اظهار زینت و بدون استفاده از عطر و مواد خوشبوکننده بیرون برود. همچنین باید هنگام بیرون رفتن از خانه، خودش را از همهی نامحرمان بپوشاند؛ حجاب شرعی، این است که زن، همهی اعضایی را كه سبب فتنه میشود، بپوشاند؛ بهویژه صورتش را. پوشاندن صورت از مردان نامحرم، واجب است و بیش از پوشاندن سر یا دست و پا، اهمیت دارد و دیدگاه کسانی که پوشاندن صورت را برای زن واجب نمیدانند، بیاعتبار است.([۶]) زیرا در گفتارشان، تناقض وجود دارد؛ از یکسو پوشاندن صورت را واجب نمیدانند و از سوی دیگر، معتقدند که پوشاندن پا، واجب است. حال آنکه باید پرسید: کدامیک از این اندام، بیشتر مایهی فتنه میباشد؟ صورت یا پا؟ هر انسان عاقلی میفهمد که چه میگوید؛ بدون شک اگر زن، صورتش را نپوشاند و به خود عطر بزند و از خانهاش بیرون برود، مردم را دچار فتنه میکند؛ همینطور اگر در حالی که عطر یا مواد خوشبوکننده استفاده کرده، به بازار برود و در بازار قدم بزند، باعث فتنه شده است؛ لذا برای هیچ مردی جایز نیست که نسبت به ناموس خود، همسر یا دختر و یا خواهر و مادر خویش سهلانگاری کند؛ بلکه باید همواره به نحوهی پوشش و رفت و آنها، توجه داشته باشد.
نوع دوم عفت، یعنی عفت از شهوت شکم؛ بدین معناست که انسان، مناعت طبع یا عزت نفس داشته باشد و به آنچه مردم دارند، چشم ندوزد. الله جل جلاله میفرماید:
﴿يَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِيَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ﴾ [البقرة: ٢٧٣]
از بس مناعت دارند، افراد بیخبر آنان را ثروتمند میپندارند.
یعنی دست نیاز پیش مردم دراز نمیکنند و از کسی چیزی درخواست نمینمایند؛ چون مناعت دارند؛ و خواستن از مردم، خفت و خواریاست و دستی که به سوی مردم، دراز میشود، پایین است و دستِ دهنده، بالاست. لذا جایز نیست که از کسی چیزی درخواست کنیم، مگر زمانی که چارهای نباشد و ضرورت و نیاز شدید، اقتضا کند؛ اما بدون ضرورت و نیاز شدید، حرام است که کسی پیش مردم، دست دراز کند و از آنان چیزی بخواهد؛ احادیثی وجود دارد که از چنین کاری، برحذر داشته است؛ چنانکه رسولالله صلی الله علیه و سلم خبر داده که گدا یا کسی که پیش مردم دست دراز میکند، روز قیامت در حالی حشر میشود که چهرهاش بدون گوشت میباشد و استخوانش نمایان شده است؛ در روزی که همه حضور دارند، سؤالکننده یا گدا، در انظار مردم، چنین وضعی خواهد داشت!
صحابهy هنگام بیعت با رسولخدا صلی الله علیه و سلم قرار میگذاشتند که از مردم چیزی درخواست نکنند؛ حتی اگر یکی از آنها سوار شتر یا اسب خود بود و شلاقش افتاد، باز هم از کسی نخواهد که شلاق را بردارد و به او بدهد؛ بلکه خود پیاده شود و شلاقش را بردارد. انسانی که خداوند عزوجل او را از مردم بینیاز کرده یا غنای دل به او بخشیده، از ذلت و خواریِ سؤال و درخواست از مردم، خبر ندارد و نمیداند که اینکار، چقدر ذلتبار است! چرا و چگونه دست خود را پیش مخلوقی چون خود، دراز میکنی؟! «و هرگاه چیزی خواستی، از الله بخواه و اگر میخواستی کمک بگیری، از الله درخواست کمک کن».
بنا بر روایت ابوسفیان رضي الله عنه، پنجمین چیزی که پیامبر صلی الله علیه و سلم به آن امر میکرد، صلهی رحم یا رعایت پیوند خویشاوندی بود که در رأسش، ارتباط با پدر و مادر میباشد؛ چون ارتباط با والدین، هم نیکی بهشمار میرود و هم صلهی رحم. بنابراین باید با خویشاوندان خود، متناسب با نسبتی که با ما دارند، رابطه داشته باشیم؛ با برادر، بیش از عمو و با عمو، بیش از عموی پدر و به همین ترتیب، خویشاوند هرچه به انسان نزدیکتر باشد، باید ارتباط بیشتری با او داشت. بحث ارتباط یا پیوند، در قرآن و سنت، بدون قید و بهصورت مطلق آمده است؛ هرچه در کتاب و سنت بدون قید باشد، به عُرف برمیگردد. بنابراین باید تعریف یا چگونگی ارتباط و پیوند را در عُرف جستجو کنیم؛ از اینرو نوع ارتباطها به اشخاص، وضعیت آنها و همچنین زمان و مکان بستگی دارد. مثلاً خویشاوندی دارید که از شما بینیاز است و از دور، احوالپرس او هستید و میدانید که نیازی به شما ندارد؛ همین مقدار که در ماه یا یکو نیم ماه یکبار از او سر بزنید، مطابق عُرف ما به عنوان صلهی رحم یا رعایت حق خویشاوندیاش، کافیست؛ اما اگر این شخص خیلی به شما نزدیک باشد، مثل پدر و مادر یا برادر و عمو، باید خیلی بیشتر به او سر بزنید و ارتباط بیشتری با او داشته باشید؛ بهویژه اگر فقیر یا بیمار باشد. در این صورت به ارتباط بیشتری از سوی شما نیاز دارد. در قرآن و سنت، تأکید زیادی به صلهی رحم شده و برعکس، دربارهی کسانی که ارتباط خویشاوندی را رعایت نمیکنند، وعیدها یا هشدارهای شدیدی وجود دارد.
([۱]) صحیح بخاری، ش: ۷؛ و مسلم، ش: ۱۷۷۳.
([۲]) حَسَن است؛ روایت: ترمذی (۲۶۲۱) و احمد در مسندش (۵/۳۴۶)، و ابن ماجه (۱۰۷۹) و ابننصر در تعظیم قدر الصلاۀ (۸۹۶) و دارقطنی در سنن خود (۲/۵۲)؛ و دوری در تاریخ ابن معین (۱۲۰۵) و… بهنقل از بریده.
([۵]) ر.ک: صحیح بخاری، ش: (۳۳، ۲۶۸۲) و صحیح مسلم، ش: ۵۹.
([۶]) آلبانی رحمه الله، کتابی به نام «الرد المفحم» دارد که در آن دلایلی مبنی بر عدم وجوب پوشش صورت ذکر کرده است؛ وی، پوشش صورت را برای زن، مستحب یا سنت میداند. چه خوبست که پژوهشگران، دلایل طرفین را در این موضوع، بهخوبی بررسی و ارزیابی کنند تا رویکردشان در قبال این مسأله، عالمانه و مبتنی بر کتاب و سنت صحیح رسولخداr باشد. [مترجم]