۵۲۶- وعن أَنس رضي الله عنه قال: قال أَبو طَلْحَةَ لأُمِّ سُلَيْم: قَد سَمعتُ صَوتَ رسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم ضَعِيفًا أَعرِفُ فِيهِ الجُوع، فَهَل عِندَكِ مِن شيءٍ؟ فقالت: نَعَم، فَأَخْرَجَتْ أَقَرَاصاً مِن شَعير، ثُمَّ أَخَذَت خِمَاراً لَهَا فَلَفَّتِ الخُبزَ بِبَعضِه، ثُمَّ دسَّتْهُ تَحْتَ ثَوبِي وَرَدَّتْني بِبَعضِه، ثُمَّ أَرْسلَتْنِي إِلى رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فَذَهَبتُ بِه، فَوَجَدتُ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم جالِسًا في المَسْجِد، ومَعَهُ النَّاس، فَقُمتُ عَلَيهِم، فقالَ لي رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم: «أَرْسَلَكَ أَبُو طَلْحَة؟» فقلت: نَعم، فقال: «أَلِطَعَامٍ؟» فقلت: نَعَم، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم: «قُومُوا»، فَانْطَلَقُوا وَانْطَلَقْتُ بَيْنَ أَيديِهِم حَتَّى جِئتُ أَبَا طَلْحَةَ فَأَخبَرتُه، فقال أَبُو طَلْحَةَ: يا أُمِّ سُلَيم! قَد جَاءَ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بالنَّاسِ وَلَيْسَ عِنْدَنَا ما نُطْعِمُهُم؟ فقالت: اللَّهُ وَرسُولُهُ أَعْلَم.
انطَلَقَ أَبُو طَلْحةَ حتَّى لَقِيَ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم فأَقبَلَ رسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم مَعَه حَتَّى دَخَلا، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم: «هَلُمِّي ما عِندَكِ يا أُمَّ سُلَيْمٍ». فَأَتَتْ بِذلكَ الخُبْز، فَأَمَرَ بِهِ رسولُ اللَّه ففُتَّ، وعَصَرَت عَلَيه أُمُّ سُلَيمٍ عُكَّةً فَآدَمَتْه، ثُمَّ قال فِيهِ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم ما شَاءَ اللَّه أَنْ يَقُول، ثُمَّ قال: «ائذَن لِعَشَرَةٍ» فَأَذِنَ لَهُم، فَأَكَلُوا حَتَّى شَبِعُوا ثُمَّ خَرَجُوا، ثم قال: «ائذَن لِعَشَرَةٍ» فَأَذنَ لهم، فَأَكَلُوا حتى شَبِعُوا، ثُمَّ خَرَجوا، ثُمَّ قال: «ائذَنْ لِعَشَرَةٍ» فَأَذِنَ لهُم حتى أَكل القَوْمُ كُلُّهُم وَشَبِعُوا، وَالْقَوْمُ سَبْعونَ رَجُلاً أَوْ ثَمَانُون. [متفق عليه]([۱])
وفي روايةٍ: فما زال يَدخُلُ عشَرَةٌ وَيَخْرُجُ عَشَرَةٌ حتى لم يَبْقَ مِنهم أَحَدٌ إِلا دَخَل، فَأَكَلَ حتَّى شَبِع، ثم هَيَّأَهَا فَإِذَا هِي مِثلُهَا حِينَ أَكَلُوا مِنها.
وفي روايةٍ: فَأَكَلُوا عَشَرَةً عَشَرةً حتَّى فَعَلَ ذلكَ بثَمانِينَ رَجُلاً ثم أَكَلَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله و سلم بعد ذلكَ وََأَهْلُ البَيت، وَتَركُوا سُؤرا.
وفي روايةٍ: ثمَّ أفضَلُوا ما بَلَغُوا جيرانَهُم.
وفي روايةٍ عن أَنسٍ رضي الله عنه قال: جِئتُ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم يوْمًا فَوَجَدتُهُ جَالِسًا مع َأَصحابِه، وَقد عَصَبَ بَطْنَهُ بِعِصابَةٍ، فقلتُ لِبَعضِ أَصحَابِه: لِمَ عَصَبَ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم بطْنَه؟ فقالوا: مِنَ الجُوع.
فَذَهَبْتُ إِلى أبي طَلحَةَ وَهُوَ زَوْجُ أُمِّ سُليمٍ بنتِ مِلحَان، فقلت: يَا أَبتَاه، قد رَأَيْتُ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم عَصبَ بطنَهُ بِعِصَابَةٍ فَسَأَلتُ بَعضَ أَصحَابِه، فقالوا: مِنَ الجُوع. فَدَخل أَبُو طَلحَةَ على أُمِّي فقال: هَل مِن شَيء؟ قالت: نعم عِندِي كِسَرٌ مِنْ خُبزٍ وَتمرَاتٌ، فإِنْ جَاءَنَا رسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَحْدهُ أَشبَعنَاه، وإِن جَاءَ آخَرُ معه قَلَّ عَنْهم، وذَكَرَ تَمَامَ الحَديث.
ترجمه: انس رضي الله عنه میگوید: ابوطلحه به امسُلَیم گفت: صدای رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم را خیلی ضعیف و آهسته شنیدم و گمان میکنم علتش، گرسنگیست. آیا نزد تو چیزی برای خوردن یافت میشود؟ امسلیم پاسخ داد: بله، و آنگاه چند نان جو آورد و نان را در قسمتی از چارقدش پیچید و سپس آن را زیر لباسم پنهان کرد و قسمت دیگر چارقد را روی من انداخت و مرا نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد. من، بستهی نان را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بردم و دیدم که ایشان با تعدادی از مردم در مسجد نشستهاند. بالای سرشان ایستادم. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: «آیا ابوطلحه، تو را فرستاده است؟» گفتم: بله. پرسید: «آیا برای غذا؟» گفتم: بله. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به مردم فرمود: «برخیزید» و همه به راه افتادند و من، پیشاپیش آنها رفتم تا اینکه نزد ابوطلحه آمدم و به او خبر دادم – که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با تعدادی از مردم میآیند.- ابوطلحه گفت: ای امسُلَیم! رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم مردم را آورده است و غذایی نداریم که از آنها پذیرایی کنیم. امسلیم گفت: الله و پیامبرش داناترند.
ابوطلحه به استقبال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت تا اینکه ایشان را دید و با هم آمدند و وارد خانه شدند. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای امسلیم! آنچه داری، بیاور». و امسلیم، همان نان را آورد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد که نان را خُرد کنند. امسلیم، خیک روغن را فشار داد و نان را چرب کرد. سپس رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم دعایی که الله میداند، بر روی نان چرب خواند و فرمود: «به ده نفر، اجازهی ورود بده». و ابوطلحه به آنها اجازهی ورود داد و آنها وارد خانه شدند، شکمِ سیر غذا خوردند و بیرون رفتند. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «به ده نفرِ دیگر اجازهی ورود بده». ابوطلحه ده نفر را به داخل خانه خواند؛ آنها نیز سیر خوردند و بیرون رفتند و بدینترتیب همهی همراهان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که هفتاد یا هشتاد نفر بودند، غذا خوردند و سیر شدند.
در روایتی آمده است: مرتب ده نفر وارد میشدند و ده نفر بیرون میرفتند تا اینکه کسی از آنها باقی نماند، مگر آنکه وارد خانه شده و شکم سیر، غذا خورده بود. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن غذا را جمع کرد و دید که تغییری نکرده و مثلِ زمانیست که از آن خوردند.
و در روایتی آمده است: دهنفر دهنفر، غذا خوردند و به همین ترتیب به هشتاد نفر غذا داد و سپس خودِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خانوادهی ابوطلحه غذا خوردند و غذایی بهاندازهی غذای یک میهمانی باقی گذاشتند.
و در روایتی آمده است: بهاندازهای غذا گذاشتند که از این غذا به همسایهها نیز دادند.
و در روایتی دیگر آمده است: انس رضي الله عنه میگوید: روزی نزد رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم آمدم و دیدم که با یارانش نشسته و شکمش را با پارچهای بسته است. از یارانش پرسیدم: چرا رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شکمش را بسته است؟ گفتند: به علت گرسنگی. لذا نزد ابوطلحه رفتم که شوهرِ مادرم، امسلیم دختر ملحان بود و گفتم: ای پدر! رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که با پارچهای شکمش را بسته بود. علتش را از یارانش پرسیدم؛ گفتند: به علت گرسنگیست. ابوطلحه نزد مادرم رفت و گفت: آیا چیزی برای خوردن هست؟ مادرم گفت: بله؛ چند پارهنان و چند دانه خرما. اگر رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم تنها نزدمان بیاید، میتوانیم از ایشان پذیرایی کنیم تا سیر شوند؛ اما اگر کسی دیگر با او بیاید، برایشان کم است. و سپس بقیهی حدیث را ذکر کرد.
([۱]) صحیح بخاری، ش: ۳۵۷۸؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۰۴۰.
شرح
مؤلف رحمه الله این باب را پس از بابِ زهد و پارسایی در دنیا ذکر کرده و به بیان این نکته پرداخته است که انسان نباید بیش از حد به امیال و خواست های دنیوی خود اهمیت دهد؛ بلکه باید به اندازهی نیاز خود، بسنده کند. همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین رویکردی داشت. مؤلف رحمه الله در اینباره، آیاتی ذکر کرده که نشانگر فرجامِ کسانیست که از امیال نفسانی خود پیروی میکنند و نماز را تباه میگردانند. مانندِ این فرمودهی الله متعال که میفرماید:
﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِۖ فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا ٥٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا يُظۡلَمُونَ شَيۡٔٗا ٦٠﴾ [مريم: ٥٩، ٦٠]
آنگاه نسلی جایگزینشان شد که نماز را تباه کردند و از خواستههای نفسانی پیروی نمودند؛ پس سزای گمراهی (خویش) را خواهند دید، مگر کسانی که توبه کردند و ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند؛ پس چنین کسانی وارد بهشت میشوند و هیچ ستمی نمیبینند.
﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ﴾ یعنی پس از پیامبرانی که در آیات پیشین، ذکر شدهاند، نسلی آمدند که راه و روش پیامبران را ادامه ندادند؛ بلکه: ﴿أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِ﴾: «نماز را تباه کردند و از خواستههای نفسانی خویش پیروی نمودند».
تباه کردن نماز، به معنای کوتاهی در این عبادت یا در انجام شرایط آن، مانند طهارت، پوشاندن عورت و روی آوردن به قبله میباشد.
یا کوتاهی در ارکان نماز مانند آرامش در رکوع و سجده و نیز آرامش در قیام و قعود.
یا کوتاهی در واجبات نماز مانند درخواست مغفرت در میان دو سجده، یا تسبیح رکوع و سجده، و تشهد اول و امثال آن.
شدیدترین کوتاهی در نماز، اینست که در وقتش ادا نشود؛ یعنی خارج از وقت، نماز بخوانند. کسانی که نماز را خارج از وقتش میخوانند، در صورتی که عذری مانند خواب ماندن یا فراموشی داشته باشند، نمازشان پذیرفته میشود؛ ولی اگر عذری نداشته باشند و خارج از وقت، نماز بخوانند، نمازشان قبول نمیگردد؛ گرچه هزار بار نماز بخوانند.
﴿وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِ﴾: «و از خواستههای نفسانی خود پیروی نمودند». یعنی: همهی فکر و خیالشان یا همهی هم و ارادهای آنان، خواستههای نفسانی و امیال شکم میشود. از اینرو به تنپروری و لذتجویی روی میآورند و نسبت به نماز، کوتاهی میکنند. پناه بر الله.
سپس الله متعال کیفرشان را بیان نموده و فرمودهاست: ﴿فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا ٥٩﴾؛ یعنی: «پس سزای گمراهی خویش را دیدند». این، هشداری جدی برای چنین کسانیست؛ زیرا نتیجهی هر عملی، از جنسِ آن عمل است.
﴿إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا يُظۡلَمُونَ شَيۡٔٗا ٦٠﴾ [مريم: ٦٠]
مگر کسانی که توبه کردند و ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند؛ پس چنین کسانی وارد بهشت میشوند و هیچ ستمی نمیبینند.
سپس مؤلف رحمه الله حدیث عایشه رضي الله عنهما را دربارهی وضعیت زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده که آن بزرگوار دو شبِ پیاپی از نان جو، سیر نخورد؛ زیرا تنگدست بود و چهبسا سه هلال ماهِ نو در دو ماه میگذشت و در هیچیک از خانههایش آتشی برای پختن غذا روشن نمیشد. بلکه غذای مورد استفادهی آنها، خرما و آب بود. حال آنکه اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میخواست، کوهها برایش به طلا تبدیل میشد، ولی به کمترین حد و سطح زندگی، بسنده کرد و بهرهاش را برای زندگی آخرت، ذخیره نمود.