۴۸۲- وعن أبي هُرَيْرَة رضي الله عنه قال: سمعتُ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم يقول: «أَلاَ إِنَّ الدُّنْيَا مَلْعُونَةٌ، مَلعونٌ مَا فيها، إِلاَّ ذِكْرَ اللَّه تعالى، ومَا وَالاَه وَعالِماً وَمُتَعلِّماً». [ترمذي روایت کرده و گفته است: حسن است.]([۱])
ترجمه: ابوهریره رضي الله عنه میگوید: از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود: «دنیا و آنچه در آن است، نفرینشده میباشد؛ جز ذکر الله متعال و آنچه که مانند آن است – یعنی هر عمل نیکی که مانند ذکر خداست- و عالم (استاد) و کسی که به کسب علم و دانش، مشغول است (دانشآموز)».
([۱]) صحیح الجامع، ش: ۳۴۱۴؛ صحیح الترمذی، از آلبانی رحمه الله، ش: ۱۸۹۱؛ وی، در مشکاة المصابیح، ش: ۲۱۷۶ این حدیث را حسن دانسته است.
شرح
همهی این احادیث پیرامون زهد در دنیا و روی آوردن به آخرت است. مؤلف رحمه الله حدیث خباب بن ارت رضي الله عنه دربارهی مصعب بن عمیر رضي الله عنه را ذکر کرده است؛ مصعب رضي الله عنه یکی از مهاجران پیشگامی بود که بهخاطر رضایت و خشنودی الله عزوجل هجرت کردند. مصعب رضي الله عنه جوانی اهل مکه بود که پدر و مادر ثروتمندی داشت و بهترین لباسهای آن زمان را برایش تهیه میکردند و او را نوازش مینمودند؛ یعنی مصعب رضي الله عنه جوان نازپروردهای بود که در زندگی خود، چیزی کم نداشت، ولی همینکه مسلمان شد، پدر و مادرش که کافر بودند، او را از خود راندند. وی، به مدینه هجرت کرد و در جرگهی نخستین مهاجران قرار گرفت. هنوز سه سال کامل از هجرتش نگذشته بود که در جنگ احد به شهادت رسید؛ وی، در این جنگ پرچمدار لشکر اسلام بود. تنها چیزی که با خود داشت، جامهای بود که وقتی سرش را با آن میپوشاندند، پاهایش بیرون میماند و چون پاهایش را میپوشاندند، سرش برهنه میشد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد سرش را بپوشانند و روی پاهایش گیاهی به نام «کوم» بگذارند.
خباب رضي الله عنه میگوید: «برخی از ما، یعنی برخی از مهاجران، ثمرهی (هجرت و جهادشان) رسید – و از ثمرهی هجرتشان برخوردار شدند- و از میوهاش میچینند». وی، این سخن را از شوق آن روزها، یعنی با یاد و خاطرهی روزهایی بیان کرد که دنیا به روی آنها گشوده نشده بود و برخی از آنان، به دنیا مشغول نشده بودند.