۴۵۸- وعن ابن عَمَر رضي اللهُ عنهما قال: لَمَّا اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم وَجَعُهُ قيلَ لَهُ في الصَّلاَةِ فقال: «مُرُوا أَبا بَكْرِ فَلْيُصَلِّ بالنَّاسِ». فقالتْ عائشةُ رضي اللَّه عنها: إِنَّ أَبَا بَكْرٍ رَجُلٌ رَقيقٌ إِذا قَرَأَ القُرآنَ غَلَبَهُ البُكاءُ». فقال: «مُرُوهُ فَلْيُصَلِّ».
وفي رواية عن عائشةَ رضي اللَّه عنها قالَت: قلت: إِنَّ أَبا بَكْرٍ إِذا قَامَ مقامَكَ لَم يُسْمِعِ النَّاس مِنَ البُكَاء. [متفقٌ عليه]([۱])
ترجمه: ابنعمر رضي الله عنهما میگوید: هنگامی که بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شدید شد، به ایشان گفتند: برای نماز چهکار کنیم؟ فرمود: «به ابوبکر بگویید برای مردم نماز بخواند». عایشه رضي الله عنها عرض کرد: ابوبکر مردی رقیقالقلب است که هنگام قرائت قرآن، گریه بر او غالب میشود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «به او بگویید: پیشنماز شود»
در روایتی دیگر آمده است که عایشه رضي الله عنها میگوید: گفتم: اگر ابوبکر در جای شما به نماز بایستد (و برای مردم امامت دهد)، به سبب گریه نمیتواند قرائتش را به گوش مردم برساند.
([۱]) صحیح بخاری، ش: ۶۸۲ بهنقل از ابنعمر رضي الله عنهما؛ روایت عایشه رضي الله عنها در صحیح بخاری، ش: ۷۱۳، و صحیح مسلم، ش: ۴۱۸ آمده است.
شرح
مؤلف رحمه الله چند حدیث دربارهی گریستن از خوف الله و شوق او، ذکر کرده است؛ از جمله حدیث عبدالله بن شخّیر رضي الله عنه که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در حالِ نماز دید؛ در آن هنگام صدایی مانند صدای جوشیدن دیگ از سینهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیده میشد که به سبب گریه از خشیت الله عزوجل بود. هنگامی که دیگ بهجوش میآید، غلغل میکند؛ آری! سینهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز از خوف و خشیت الهی، غلغل میکرد.
مؤلف رحمه الله همچنین حدیث انس رضي الله عنه را ذکر کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ابی بن کعب رضي الله عنه فرمود: «الله عزوجل به من دستور داده که سورهی «بینه» را برای تو بخوانم:
﴿لَمۡ يَكُنِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّىٰ تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡبَيِّنَةُ ١﴾ [البينة: ١]
آن دسته از اهل کتاب که کفر ورزیدند و نیز مشرکان، (از کفر و شرک خویش) دستبردار نبودند تا آنکه برایشان دلیل روشنی آمد.
ابی رضي الله عنه پرسید: آیا پروردگار، مرا نام برد؟ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «بله». در نتیجه ابی رضي الله عنه گریست.
گویا این گریه از شوق به الله بوده است؛ زیرا همینکه الله عزوجل به پیامبرش دستور داد که این سوره را برای ابی رضي الله عنه بخواند، نشانگر جایگاه والای ابی رضي الله عنه میباشد و امکان دارد گریهی ابی رضي الله عنه از روی شادی بوده است؛ چون گاه شادی، انسان را به گریه میاندازد و گاه غم و اندوه.
سپس مؤلف رحمه الله احادیثی ذکر کرده که نشانگر گریستن بر گذشته است؛ از جمله ماجرای ملاقات ابوبکر و عمر با امایمن رضي الله عنهم که پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بهپیروی از ایشان به دیدنِ امایمن رضي الله عنهما رفتند؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عادت داشت که به ملاقات امایمن میرفت. وقتی ابوبکر و عمر رضي الله عنهما به دیدن امایمن رفتند، این بانوی بزرگوار شروع به گریه کرد. ابوبکر و عمر به او گفتند: مگر نمیدانی که آنچه نزد خداست، برای رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم بهتر است؟ امایمن رضي الله عنهما پاسخ داد: «من، این را میدانم؛ اما سبب گریهام اینست که پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، وحی قطع شده است». و بدینسان ابوبکر و عمر را نیز به گریه انداخت و آن دو با او گریستند.
حدیث عبدالرحمن بن عوف رضي الله عنه نیز نشانگر گریستن بر گذشته است. عبدالرحمن رضي الله عنه روزه بود؛ برایش غذا آوردند؛ معمولاً روزهدار رغبت زیادی به غذا دارد، ولی عبدالرحمن رضي الله عنه همینکه به یادِ وضعیت صحابه و مسلمانان پیشگام افتاد، گریست؛ عبدالرحمن رضي الله عنه خود، جزو نخستین مسلمانان و از مهاجران پیشگام بود. او از مصعب بن عمیر رضي الله عنه یاد کرد و خود را از او کوچکتر شمرد و فرمود: مصعب رضي الله عنه از من بهتر بود.
مصعب رضي الله عنه جوانی اهل مکه بود که پدر و مادر ثروتمندی داشت و بهترین لباسهای آن زمان را برایش تهیه میکردند و او را نوازش مینمودند؛ یعنی مصعب رضي الله عنه جوان نازپروردهای بود که در زندگی خود، چیزی کم نداشت، ولی همینکه مسلمان شد، پدر و مادرش او را از خود راندند. وی، به مدینه هجرت کرد و در جرگهی نخستین مهاجران قرار گرفت. پس از هجرت، لباس پینهداری بر تن داشت؛ گرچه در مکه و نزد پدر و مادرش از بهترین لباس برخوردار بود، ولی همهی این رفاه و آسایش را بهخاطر الله و پیامبرش ترک کرد و هجرت نمود.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در غزوهی «احد» پرچم لشکر اسلام را به او داد. مصعب رضي الله عنه در این جنگ به شهادت رسید؛ جامهای با او بود که میخواستند او را با آن کفن کنند؛ وقتی سرش را میپوشاندند، پاهایش بیرون میماند و چون پاهایش را میپوشاندند، سرش برهنه میشد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد سرش را بپوشانند و روی پاهایش گیاهی به نام «کوم» بگذارند.
عبدالرحمن بن عوف از این بزرگمرد و امثال او یاد میکرد و میگفت: آنها کسانی بودند که بهسلامت از دنیا رستند و پیش از آنکه الله متعال، دنیا و نعمتهای آن را به روی آیندگانشان بگشاید، این سرای زودگذر را پشت سر نهادند و رفتند. همانگونه که الله متعال، به این غنایم و نعمتها اشاره نموده و فرموده است:
﴿وَمَغَانِمَ كَثِيرَةٗ يَأۡخُذُونَهَاۗ﴾ [الفتح: ١٩]
و نیز غنیمتهای فراوانی که آن را به دست میآورند.
سپس عبدالرحمن بن عوف رضي الله عنه فرمود: «ما از این میترسیم که مبادا پاداش نیکیهای خود را زودتر، (در دنیا) دریافت کرده باشیم». کافر، پاداش نیکیهایش را در دنیا دریافت میکند و نصیبش در آخرت، آتش دوزخ است. و مؤمن، گاه علاوه بر پاداش اخرویاش، در دنیا نیز اجر و پاداشی دریافت میکند؛ البته پاداش اخروی او مهمتر است. ترس و نگرانی عبدالرحمن بن عوف رضي الله عنه از این بود که مبادا پاداش نیکیهای خود را در دنیا دریافت کرده باشند؛ لذا از ترس و نگرانی، گریست و غذایی نخورد.
این، نشانگر گریستن از خشیت الهی و ترس از مجازات اوست.
([۱]) صحیح ابیداود، ش: ۸۳۹؛ آلبانی در مختصر الشمائل المحمدية، ش: ۲۷۶، این حدیث را صحیح دانسته است.