۳۹۵- وعن ابن عمر رضي اللهُ عنهما، أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه، وَأَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله، ويُقِيمُوا الصَّلاةَ، وَيُؤتوا الزَّكاةَ، فَإِذَا فَعَلُوا ذلك، عَصمُوا مِنِّي دِماءَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ إِلاَّ بِحَقِّ الإِسْلام، وحِسابُهُمْ عَلى اللَّه تعالى». [متفقٌ عليه]([۱])
ترجمه: ابنعمر رضي الله عنهما میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مأموریت یافتم که با مردم پیکار کنم تا گواهی دهند که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستادهی اوست، و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ هرگاه چنین کردند، جان و مال خود را از هرگونه تعرضی از سوی من، مصون داشتهاند، مگر در حقّی که اسلام تعیین کرده است، و حسابشان با الله متعال است».
شرح
مؤلف رحمه الله، بابی بدین عنوان گشوده است: «باب: قضاوت دربارهی مردم، مطابق ظاهر آنهاست و باطن آنان به الله متعال، واگذار میشود». یعنی باید مطابق ظاهرِ مردم قضاوت کنیم و باطنِ آنها را به الله عزوجل، واگذار نماییم.
ناگفته نماند که در دنیا، ظاهرِ مردم اعتبار دارد؛ یعنی سخنانی که بر زبان میآورند یا اعمالی که با اندام و جوارح خویش، انجام میدهند و آنچه در آخرت، معتبر میباشد، باطن آنهاست؛ یعنی آنچه که در دل و سینهی آنان میگذرد. به عبارت دیگر انسان در روز قیامت، بهخاطر نیتهایی که در دل داشته است، مؤاخذه میشود؛ ولی در دنیا، مطابق سخنانی که بر زبان میآورد یا اعمالِ ظاهر و نمایانی که با اندام و جوارح خود انجام میدهد، دربارهاش قضاوت میگردد. الله متعال، میفرماید:
﴿إِنَّهُۥ عَلَىٰ رَجۡعِهِۦ لَقَادِرٞ ٨ يَوۡمَ تُبۡلَى ٱلسَّرَآئِرُ ٩﴾ [الطارق: ٨، ٩]
بیگمان الله بر بازگرداندن و زنده کردن دوبارهی انسان، تواناست. روزی که رازها فاش میشود.
آری! در آن روز رازهای درونی و اسرارِ دل فاش میگردد. الله متعال، میفرماید:
﴿أَفَلَا يَعۡلَمُ إِذَا بُعۡثِرَ مَا فِي ٱلۡقُبُورِ ٩ وَحُصِّلَ مَا فِي ٱلصُّدُورِ ١٠ إِنَّ رَبَّهُم بِهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّخَبِيرُۢ ١١﴾ [العاديات: ٩، ١١]
آیا نمیداند آنگاه که آنچه در گورهاست، زیر و رو و برانگیخته شود .و آنچه در سینههاست، آشکار گردد؛ بیگمان در آن روز پروردگارت به احوال و اعمال ایشان آگاه است؟
لذا ای برادرِ مسلمان، سعی كن پیش از آنکه به پاکسازی اندام و جوارح خویش بپردازی، قلبِ خود را پاکیزه نمایی؛ چه بسیار کسانی که نماز میخوانند، روزه میگیرند، صدقه میدهند و حج میگزارند، ولی قلب، فاسد و ناپاکی دارند! مثلِ «خوارج» که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از نماز، روزه، صدقه، قرائت قرآن، شبزندهداری، گریه و تهجّدِ آنان خبر داده است، بهگونهای که صحابه، نماز خود را در مقایسه با نماز آنها ناچیز میپنداشتند، ولی با این حال، رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم دربارهی آنان فرموده است: «لا يُجَاوِز إِيمَانُهُمْ حَنَاجِرَهُمْ». یعنی: «ایمانشان از حنجرههای آنان، نمیگذرد»؛ به عبارت دیگر، بهزبان شهادتین را میگویند، اما ایمان به دلهایشان نمیرسد. گرچه در ظاهر، نیکوکارند؛ ولی سودی به حالشان ندارد. پس به اینکه اعمال نیکی دارید، فریفته نشوید و پیش از هر چیز به قلبِ خود بنگرید که چگونه است؟ از الله متعال درخواست میکنم که قلب من و قلوبِ شما را اصلاح بگرداند؛ زیرا قلب، از همه چیز مهمتر است.
مردی را که شراب خورده بود، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مجازاتش کرد و او را شلاق زد. پس از مدتی دوباره او را به همین جُرم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوردند؛ این بار هم او را شلاق زدند. یکی از اصحاب به او دشنام داد و گفت: الله، لعنتش کند؛ چه همه او را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میآورند!
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «نفرینش نکن؛ زیرا او الله و پیامبرش را دوست دارد». اصل بر اینست که او، مسلمان میباشد و در قلبِ او، محبت الله و پیامبرش وجود دارد؛ لذا، اصل، قلب است. از اینرو الله متعال، فرموده است:
﴿ٱلَّذِينَ لَمۡ يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمۡ﴾ [المائدة: ٤١]
اینها کسانی هستند که الله ارادهی پاک کردن دلهایشان را نکرده است.
ولی ما در دنیا در رابطه با دیگران، مطابقِ ظاهرشان حکم میکنیم؛ زیرا ما، غیب نمیدانیم و از آنچه که در دلها میگذرد، بیخبریم و الله متعال نیز به هیچ کس بیش از توانایی او تکلیف نمیدهد. همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «فإِنَّمَا أَقْضِي بِنحْو ما أَسْمَعُ».([۲]) یعنی: «من، مطابق چیزی که میشنوم، حکم میکنم».
ما، مکلّف به جستجوی نیتها و اسرارِ قلوب نیستیم؛ از اینرو الله متعال فرموده است:
﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٥﴾ [التوبة: ٥]
ولی اگر توبه کردند و نماز را برپا داشتند و زکات دادند، راهشان را باز بگذارید (و رهایشان کنید). همانا الله آمرزندهی مهرورز است.
یعنی مشرکانی که توبه کردند و اسلام آوردند، آنگاه نماز را برپا داشتند و زکات دادند، کارِشان را به الله بسپارید؛ باطنِ آنها به شما ربطی ندارد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حدیثی که ابنعمر رضي الله عنهما روایت کرده، فرموده است: «مأموریت یافتم که با مردم پیکار کنم تا گواهی دهند که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستادهی اوست، و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ هرگاه چنین کردند، جان و مال خود را از هرگونه تعرضی از سوی من، مصون داشتهاند، مگر در حقّی که اسلام تعیین کرده است، و حسابشان با الله متعال است».
لذا دربارهی دیگران، به ظاهرِ آنان حکم می کنیم؛ اگر «لاإلهإلاالله، محمدٌ رسولالله» بگویند، نماز را برپا دارند و زکات دهند، جان و مالشان، محترم و محفوظ است و حسابشان، با خداست و ما، حق نداریم دربارهی باطن آنها اظهار نظر یا قضاوت کنیم.
همچنین درمییابیم که جان و مالِ گویندهی «لاإلهإلاالله، محمدٌ رسولالله» مصون و محترم میباشد؛ همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است.
سپس مؤلف، دو حدیث شگفتآور ذکر کرده که در آنها، دو داستان عجیب آمده است:
یکم: حدیث مقداد بن اسود رضي الله عنه که به رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: به من بگویید اگر با یکی از کفار روبهرو شدم و با هم جنگیدیم و او، یکی از دستانم را با شمشیرش زد و قطعش نمود، و آنگاه از من گریخت و به درختی پناه برد و سپس گفت: «تسلیم الله شدم و اسلام آوردم»، آیا میتوانم او را پس از گفتن این سخن، بکُشم؟ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «او را نکُش». گفتم: ای رسولخدا! او، یکی از دستانم را قطع کرده و سپس ادعا نموده که مسلمان شده است؟ فرمود: «او را نکُش؛ زیرا پیش از آنکه او را بکشی، مانند تو (مسلمان) شده (وخونش، محفوظ) است و اگر او را بکُشی، همان وضعیتی را پیدا میکنی که او پیش از گفتن این سخن داشت». (یعنی مهدورالدم میشوی).
از این حدیث، چنین برداشت میشود که ضمانتی دربارهی آسیبهایی که کافران به مال و جانِ مسلمانان وارد میکنند، وجود ندارد؛ به عبارت سادهتر، اگر کافری، چیزی از مسلمانان را از میان ببرد یا مسلمانی را بهقتل برساند، وقتی مسلمان شود، ضامن نیست؛ زیرا اسلام، همهی گناهان و اشتباههای گذشته را محو میکند.
و اما داستان دوم: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم اسامه بن زید رضي الله عنه را با گروهی از مجاهدان، به جهاد با اهل «حُرَقه» از قبیلهی «جُهینه» اعزام کرد. وقتی به آنان حملهور شدند، یکی از مشرکان، گریخت؛ اسامه و یکی از انصار، تعقیبش کردند تا او را بهقتل برسانند؛ وقتی به او دست یافتند، گفت: «لاإلهإلاالله». همرزم انصاریِ اسامه که عالمتر بود، دست از آن مرد برداشت؛ اما اسامه، او را کشت. وقتی به مدینه بازگشند، این خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید؛ به اسامه فرمود: «آیا پس از اینکه لاإلهإلاالله گفت، او را کشتی؟» پاسخ داد: ای رسول خدا! او، فقط برای نجات جانش، این کلمه را گفت. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پس از اینکه لاإلهإلاالله گفت، او را بهقتل رساندی؟» و این جمله را بارها تکرار فرمود. در روایت مسلم، آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اسامه رضي الله عنه فرمود: «روز قیامت در آن هنگام که لاإلهإلاالله (به عنوان سندِ اسلامش نزدت) بیاید، با آن چه خواهی کرد؟» اسامه رضي الله عنه میگوید: این جمله را آنقدر تکرار کرد که آرزو کردم کاش پیش از آن روز، مسلمان نشده بودم. زیرا اگر پیشتر مسلمان نبود و سپس اسلام میآورد، الله متعال، او را میبخشید. ولی مشکلِ اسامه رضي الله عنه این بود که در حالِ اسلام و زمانی که مسلمان بود، مرتکب چنین عملی شد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همواره این جملات را تکرار میکرد: «پس از اینکه لاإلهإلاالله گفت، او را بهقتل رساندی؟»؛ «روز قیامت در آن هنگام که لاإلهإلاالله (به عنوان سندِ اسلامش نزدت) بیاید، با آن چه خواهی کرد؟» اسامه رضي الله عنه به گمان اینکه آن شخص، برای نجات جانش، «لاإلهإلاالله» گفته است، او را بهقتل رساند؛ اما باید به محض اینکه آن شخص، کلمهی توحید را بر زبان آورد، دست از او برمیداشت؛ زیرا دیگر، جان و مال او درامان بود و بهفرض اینکه کسی، بهخاطر حفظِ جان خود یا از روی نفاق، این کلمه را بگوید، حسابش با الله متعال است؛ و ما، از باطنِ کسی خبر نداریم و نمیتوانیم دربارهی نیت و باطنِ کسی، قضاوت کنیم. یعنی قضاوتِ ما، دربارهی دیگران، بر اساس ظاهرِ آنهاست و از نیت قلب، تنها الله متعال، آگاه است و اسرار و نیتها، روز قیامت، فاش میشود؛ از اینرو باید قبل از هر کاری، دلهای خود را پاک بگردانیم و سپس اندام و جوارح خود را. بنابراین تعاملِ ما با دیگران، بر اساس رفتار و رویکردِ ظاهریِ آنهاست. همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «إِنَّكم تَختَصِمُونَ إلَیَّ وَلَعَلَّ بَعْضَكُمْ أَنْ يَكُونَ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ، فَأَقْضِيَ لَهُ وَإنَّما أَقْضِي بِنَحوِ مَا أسمَعُ فَمَنْ قَضَيْتُ لَهُ بِشَیءٍ مِن حَقِّ أخِيهِ فَإِنَّمَا أقتَطِعُ لَهُ جمرةً مِنَ نَّارٍ فَلْيَسْتَقِلْ أَوْ لِيَسْتكْثر».([۳]) یعنی: «شما، برای قضاوت، نزد من میآیید و ممکن است یکی از طرفین خصومت، در استدلال یا سخن گفتن، ماهرتر باشد و من به نفع او قضاوت نمایم. زیرا من، مطابق چیزی که میشنوم، حکم میکنم. پس، هر کسی که حق برادرش را بدینسان به او بدهم، در حقیقت، اخگری از آتش را به او دادهام؛ حال خود داند که آن را نگه دارد یا رها کند».
بدینسان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قضاوت را حمل بر ظاهر افراد و دلایل ظاهری، نموده است و اگر دروغی در کار باشد یا کسی با قدرتِ بیان و زبانِ خود، قاضی را بفریبد و حقّی را ناحق کند یا شهادت دروغ دهد، خود را سزاوارِ آتش دوزخ کرده است و خود داند که این اخگر آتش را نگه دارد یا رها نماید. خلاصه اینکه در دنیا، با هرکسی، مطابق ظاهرش رفتار میشود و در آخرت، مطابقِ باطن. یعنی تعاملِ ما با دیگران در دنیا، بر اساس ظاهر و رویکرد آنهاست و باید کارِشان را به الله واگذار کنیم؛ اما در قبال خود وظیفه داریم که دلهایمان را از شرک، ریا، حسد، کبر، کینه، و شک و تردید و دیگر رذایل، پاک کنیم. الله متعال، ما را از رذایل اخلاقی در پناهِ خویش قرار دهد و ما را به سوی اخلاق و رفتار نیک رهنمون گردد؛ بهیقین تنها اوست که به سوی بهترین اخلاق و برترین رفتار، هدایت میکند. امید است که ما را از اخلاق و کردار زشت و ناپسند، دور بگرداند؛ بدون تردید تنها اوست که ما را از رفتار و اخلاق ناپسند، دور میگرداند.
([۱]) صحیح بخاری، ش: ۲۵؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۲.
([۳]) صحیح بخاری، ش: (۲۴۸۳، ۶۴۵۲، ۶۶۳۴)؛ و مسلم، ش: ۳۲۳۱ بهنقل از امسلمه رضي الله عنها.