سه‌شنبه 22 ربیع‌الثانی 1447
۲۲ مهر ۱۴۰۴
14 اکتبر 2025

۳۰۲- عَن أَنسٍ رضي الله عنه قال: كَانَ أَبُو طَلْحَةَ رضي الله عنه أَكْثَر الأَنْصَارِ بِالمدِينَةِ مَالاً مِنْ نَخْل، وَكَانَ أَحَبُّ أَمْوالِهِ إِلَيْهِ بَيْرَحاء، وَكانَتْ مُسْتَقْبِلَةَ المسْجِدِ وكانَ رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم يدْخُلُهَا وَيشْربُ مِنْ ماءٍ فِيهَا طَيِّبٍ قَالَ أَنَس: فلَمَّا نزَلَتْ هَذِهِ الآيةُ: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ﴾ قام أَبُو طَلْحَةَ إِلى رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فقال: يَا رَسُولَ اللهِ! إِنَّ الله تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَيْك: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ﴾ وَإِنَّ أَحَبَّ مَالي إِلَيَّ بَيْرَحَاء، وإِنَّهَا صَدقَةٌ للَّهِ تَعَالَى أَرْجُو بِرَّهَا وذُخْرهَا عِنْد الله تعالى، فَضَعْها يا رسول الله حيْثُ أَرَاكَ اللَّهُ، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم: «بَخ، ذلِكَ مَالٌ رَابح، ذلِكَ مَالٌ رَابِح، وَقَدْ سمِعْتُ مَا قُلْت، وَإِنِّي أَرَى أَنْ تَجْعَلَهَا في الأَقْرَبِينَ». فقال أَبُو طَلْحَةَ: أَفْعَلُ يَا رَسُولَ اللهِ، فَقَسَّمَهَا أَبُو طَلْحَةَ في أَقَاربِه، وَبَني عَمِّهِ. [متفقٌ عليه]

۳۰۲- عَن أَنسٍ رضي الله عنه قال: كَانَ أَبُو طَلْحَةَ رضي الله عنه أَكْثَر الأَنْصَارِ بِالمدِينَةِ مَالاً مِنْ نَخْل، وَكَانَ أَحَبُّ أَمْوالِهِ إِلَيْهِ بَيْرَحاء، وَكانَتْ مُسْتَقْبِلَةَ المسْجِدِ وكانَ رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم يدْخُلُهَا وَيشْربُ مِنْ ماءٍ فِيهَا طَيِّبٍ قَالَ أَنَس: فلَمَّا نزَلَتْ هَذِهِ الآيةُ: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ﴾ قام أَبُو طَلْحَةَ إِلى رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فقال: يَا رَسُولَ اللهِ! إِنَّ الله تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَيْك: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ﴾ وَإِنَّ أَحَبَّ مَالي إِلَيَّ بَيْرَحَاء، وإِنَّهَا صَدقَةٌ للَّهِ تَعَالَى أَرْجُو بِرَّهَا وذُخْرهَا عِنْد الله تعالى، فَضَعْها يا رسول الله حيْثُ أَرَاكَ اللَّهُ، فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم: «بَخ، ذلِكَ مَالٌ رَابح، ذلِكَ مَالٌ رَابِح، وَقَدْ سمِعْتُ مَا قُلْت، وَإِنِّي أَرَى أَنْ تَجْعَلَهَا في الأَقْرَبِينَ». فقال أَبُو طَلْحَةَ: أَفْعَلُ يَا رَسُولَ اللهِ، فَقَسَّمَهَا أَبُو طَلْحَةَ في أَقَاربِه، وَبَني عَمِّهِ. [متفقٌ عليه]([۱])

ترجمه: انس رضي الله عنه می‌گوید: ابوطلحه رضي الله عنه در میان انصار مدینه، از لحاظ داشتن نخل، از همه ثروتمندتر بود؛ محبوب‌ترین ثروتش نزد او نخلستانی به نام «بیرحاء» در مقابل مسجد بود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گاه به این نخلستان می‌رفت و از آبِ گوارایش می‌نوشید. انس رضي الله عنه می‌گوید: وقتی این آیه نازل شد: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ﴾، ابوطلحه رضي الله عنه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت و گفت: ای رسول‌خدا! الله متعال، این آیه را بر شما نازل کرده و (فرموده) است:

﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ﴾                                       [آل عمران: ٩٢]

هرگز به نیکی دست نمی­یابید مگر آن‌که از آن‌چه دوست دارید، انفاق کنید.

(ابوطلحه افزود:) باغ بیرحاء، محبوب‌ترین ثروتِ من است و می‌خواهم آن را در راه الله صدقه دهم و به خیر و ثواب آن نزد الله، امیدوارم؛ پس هرطور که مناسب می‌دانید، درباره‌اش تصمیم بگیرید. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «به‌به! این، مال سودمندی‌ست؛ این، مالِ سودمندی‌ست و آن‌چه گفتی، شنیدم؛ نظرِ من، این‎ست که آن را میانِ خویشاوندانت تقسیم کنی». ابوطلحه رضي الله عنه گفت: ای رسول‌خدا! همین کار را می‌کنم. سپس آن را میان خویشان و پسرعموهایش تقسیم کرد.

شرح

مؤلف رحمه الله، می‌گوید: «باب: انفاق از اموال مرغوب و مورد علاقه».

مؤلف رحمه الله، پیش‌تر بیان کرد که خرجی دادن به اهل و عیال و زیردستان، واجب است و اینک به بیان این نکته می‌پردازد که انسان باید همت بلندی داشته باشد و از محبوب‌ترین و مرغوب‌ترین اموال خویش، انفاق کند. ناگفته نماند که ثروت مرغوب با ثروت محبوب و مورد علاقه، متفاوت است؛ اگرچه معمولاً انسان مرغوب‌ترین ثروتش را بیش از سایر اموالش دوست دارد، ولی گاه انسان، به مال و ثروتی علاقه دارد که مرغوب‌ترین و باارزش‌ترین ثروتش محسوب نمی‌شود. لذا اگر از مالِ مرغوب و باارزشی انفاق کند که مردم دوستش دارند یا از مال مورد علاقه‌ی خود، بذل و بخشش نماید، معلوم می‌شود که در هر صورت، در معامله‌ی خود با خدایش صادق است. علت نام‌گذاری صدقه به این نام، این‎ست که بیان‌گر صداقتِ بخشنده‌ی آن است. زیرا انسان، به مال و ثروت، میل و رغبت دارد. انسان، فقط به‌خاطر چیزی که بیش‌تر دوست دارد، از علایق و دل‌بستگی‌های خود می‌گذرد. لذا وقتی انسان، از مال خود به‌خاطر الله عزوجل صدقه می‌دهد، این، دلیلی بر صداقت ایمان اوست. بنابراین باید از بهترین و محبوب‌ترین اموال خود صدقه دهیم تا آن‌چه را که الله عزوجل دوست دارد، بر علایق و دل‌بستگی‌های خود ترجیح داده باشیم.

سپس مؤلف رحمه الله، به دو آیه از کتاب‌الله، استدلال کرده است؛ الله متعال، می‌فرماید:

﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ﴾                                       [آل عمران: ٩٢]

هرگز به نیکی دست نمی­یابید مگر آن‌که از آن‌چه دوست دارید، انفاق کنید.

﴿ٱلۡبِرَّ﴾، یعنی خیر و نیکی فراوان؛ از این‌رو در زبان عربی به زمین پهناور و گسترده، «بَر» می‌گویند. لذا لازمه‌ی دست‌یابی به خیر و نیکی فراوان یا رسیدن به جایگاه ابرار و نیکوکاران، این‎ست که انسان، از آنچه دوست دارد، انفاق کند. مال و ثروت، چیزی‌ست که انسان به آن علاقه دارد که در این میان، دل‌بستگی و علاقه‌اش به یک مال، بیش از علاقه اش به ثروتی دیگر است. از این‌رو صدقه دادن از اموالی که بیش‌تر مورد علاقه‌ی انسان است، نشان‌گر صداقت اوست و بدین‌سان می‌توان به جایگاه نیکان دست یافت.

الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَلَا تَيَمَّمُواْ ٱلۡخَبِيثَ مِنۡهُ تُنفِقُونَ وَلَسۡتُم بِ‍َٔاخِذِيهِ إِلَّآ أَن تُغۡمِضُواْ فِيهِ﴾ [البقرة: ٢٦٧]

و قصد انفاق اموال ناپاکی را نکنید که خودتان جز با اغماض و چشم­پوشی، حاضر به گرفتنش نیستید.

مالِ ناپاک، هم به مال نامرغوب و بی‌ارزش گفته می‌شود و هم به مالِ حرام، و منظور از اموال ناپاک در این‌جا، همان اموال بی‌ارزش است؛ این، ادامه‌ی همان آیه‌ای‎ست که الله عزوجل می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا كَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِۖ﴾ [البقرة: ٢٦٧]

ای مؤمنان! از اموال پاکیزه­ای که به دست آورده­اید و از محصولاتی که از زمین، برایتان بیرون آورده­ایم، انفاق کنید.

آن‌چه از زمین می‌روید، گاه مرغوب و گاه، نامرغوب است؛ لذا در ادامه فرمود:

﴿وَلَا تَيَمَّمُواْ ٱلۡخَبِيثَ مِنۡهُ تُنفِقُونَ وَلَسۡتُم بِ‍َٔاخِذِيهِ إِلَّآ أَن تُغۡمِضُواْ فِيهِۚ﴾ [البقرة: ٢٦٧]

و قصد انفاق اموال ناپاکی را نکنید که خودتان جز با اغماض و چشم­پوشی، حاضر به گرفتنش نیستید.

بنابراین وقتی که خود در هنگام نیاز تنها با اغماض و چشم‌پوشی حاضر می‌شوید اموال بی‌ارزش را قبول کنید، چگونه برای دیگران می‌پسندید که مالی نامرغوب یا بی‌ارزش را به آن‌ها بدهید؟

در این‌جا با استدلال به اعتراف و اذعان خود انسان که حاضر به گرفتنِ اموال بی‌ارزش نیست، چنین نتیجه‌گیری شده است که باید از اموال مرغوب و ارزشمند، بذل و بخشش نمود.

لذا یکی از معانی خبیث (ناپاک)، بی‌ارزش (نامرغوب) است؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از پیاز و سیر به‌خاطر بوی بدی که دارند، به عنوان «شجره‌ی خبیثه» یا محصول نامرغوب، یاد کرده است. وقتی انسان، سیر و پیاز بخورد و بویش باقی بماند، برایش ورود به مسجد، چه برای نماز و چه به‌قصدی دیگر، جایز نیست؛ زیرا فرشتگان زیادی در مسجد حضور دارند و فرشتگان، پاک و پاکیزه‌اند و هر چیز ناپاکی که باعث اذیت و آزارشان شود، درست نیست؛ هم اعمالِ ناپاک و هم خوردن سیر و پیاز که بدبوست.

در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اگر شخصی سیر یا پیاز می‌خورد و وارد مسجد می‌شد، او را از مسجد دور می‌کردند و به سمت «بقیع» می‌راندند. می‌دانید که بقیع، فاصله‌ی زیادی تا مسجد دارد. متأسفانه برخی از مردم، به این مسایل توجه نمی‌کنند، سیگار و قلیان می‌کشند و در حالی که از دهان یا لباسشان بوی سیگار و قلیان شنیده می‌شود، به مسجد می‌آیند و بدین‌سان سایر نمازگزاران را اذیت می‌کنند؛ حتی برخی از مردم نمی‌توانند در کنارِ این‌ها نماز بخوانند. لذا ورود به مسجد برای چنین کسانی که دهان و لباس آن‌ها بوی بد و نامطبوعی دارد، جایز نیست. هم‌چنین کسانی که بوی عرق یا نامطبوع بدنشان، مردم را اذیت می‌کند، نباید وارد مسجد شوند. لذا اگر کسی، بوی نامطبوعی داشت، نباید بگوید که چگونه خود را از مسجد محروم کنم. آری؛ خود را از مسجد، محروم کن، ولی مردم و فرشتگان را آزار نده و در حد توان خود بکوش که این بوی بد و نامطبوع را از خود دور نمایی؛ چه با نظافت کامل و چه با استفاده از خوش‌بو‌کننده‌هایی چون عطر و امثال آن.

رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم درآمدِ حاصل از برخی مشاغل را «خبیث» نامیده است؛ چنان‌که فرموده است: «كَسْبُ الْحَجَّامِ خَبِيثٌ».([۲]) یعنی: «کسبِ حجامت‌گر (رگ‌زن)، پلید است»؛ یعنی درآمدِ ارزنده‌ای نیست. ناگفته نماند که کسبِ حجامت‌گر (رگ‌زن)، حرام نیست؛ ابن عباس رضي الله عنه می‌گوید: اگر کسبِ رگ‌زن حرام بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست‌مزدِ حجامت‌گر را نمی‌داد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حجامت کرد و دست‌مُزد رگ‌زن (حجامت‌گر) را داد.([۳]) بنابراین اگر کسبِ رگ‌زن حرام بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چیزی به او نمی‌داد؛ چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نه کار حرام را تأیید می‌کند و نه به انجام آن، کمک می‌نماید. ولی چنین درآمدی، درآمد خوب و ارزنده ای نیست؛ از این‌رو وقتی کسی را حجامت می کنیم، بهتر است دست‌مزد نگیریم و این کار را به صورت رایگان انجام دهیم.

«خبیث» یا ناپاک، بر حرام نیز اطلاق شده است؛ چنان‌که الله متعال در وصف پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید:

﴿وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ﴾                           [الأعراف: ١٥٧]

و نعمت­های پاک را برایشان حلال می­گرداند و ناپاکی را بر آنان حرام می­نماید.

یعنی تنها چیزهای ناپاکی چون گوشت مردار، گوشت خوک، شراب و امثال آن را بر آنان حرام می‌گرداند؛ نه این‌که هر چیزِ بی‌ارزشی را حرام نماید. زیرا دریافتیم که «خبیث» (ناپاک) مفاهیم گوناگونی دارد.

به‌هر حال نتیجه می‌گیریم که الله از این‌که انسان، قصدِ بذل و بخشش اموال بی‌ارزش و نامرغوب را بکند، منع کرده و به بذل و بخشش اموال مرغوب و ارزشمند تشویق نموده است.

سپس مؤلف رحمه الله داستان ابوطلحه، شوهرمادرِ انس رضي الله عنهم را ذکر کرده است؛ ابوطلحه‌ی انصاری رضي الله عنه بیش از همه‌ی انصار رضي الله عنهم باغ و مزرعه داشت؛ از جمله باغی در مقابل مسجد. یعنی مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در قبله‌ی این باغ بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گاه به این باغ می‌رفت و از آبِ گوارایش می‌نوشید تا این‌که این آیه نازل شد:

﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ﴾                                        [آل عمران: ٩٢]

هرگز به نیکی دست نمی­یابید مگر آن‌که از آن‌چه دوست دارید، انفاق کنید.

ابوطلحه رضي الله عنه برای عمل به این آیه، با شتاب نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: ای رسول‌خدا! الله متعال، این آیه را نازل کرده است و من، می‌خواهم محبوب‌ترین ثروتم را که «بیرحاء»، همین باغ است، در اختیار شما بگذارم تا هرگونه که صلاح می‌دانید در راه الله، صرف کنید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شگفت‌زده فرمود: «به‌به!». این، نشان‌گر تعجب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است؛ یعنی آفرین بر تو؛ چه همت بالا و بزرگی! و ادامه داد: «این، مال سودمندی‎ست؛ این، مالِ سودمندی‎ست». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم راست فرمود؛ فکرش را بکنید: پاداش یک نیکی ده تا هفت‎صد برابر و اگر الله بخواهد، خیلی بیش‌تر است! از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «این، مالِ سودمندی‎ست؛ این، مالِ سودمندی‎ست؛ نظرِ من، این‎ست که آن را میانِ خویشاوندانت تقسیم کنی». ابوطلحه رضي الله عنه مطابق رهنمود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را در میان خویشان و پسرعموهایش تقسیم کرد.

ان‌شاءالله به نکات آموزنده‌ی این حدیث، خواهیم پرداخت؛ ولی به‌راستی جای بسی تعجب است که صحابه رضي الله عنهم چقدر و با چه علاقه‌ای به سوی نیکی‌ها می‌شتافتند! ابن‌عمر رضي الله عنه همین‌که احساس می‌کرد به ثروتی دل‌‌بستگی پیدا کرده یا از آن خوشَش آمده است، آن را صدقه می‌کرد تا از این بابت، سود ببرد و آن را در برابرش ببیند؛ ولی آن‌چه نگه می‌داریم، از دو حالت خارج نیست: یا این نعمت، خود از میان می‌رود و یا ما، خود از دنیا می‌رویم و آن را از دست می‌دهیم؛ بنابراین آن چه برای آخرت خود تقدیم می‌کنیم، ماندگار است. از الله متعال بخواهیم که ما و همه‌ی مسلمانان را بر امیال و خواسته‌های نفسانی چیره بگرداند و ما را از بُخل، و آز و طمع محافظت کند.

به‌راستی ثروت واقعی، ثروتی‌ست که برای آخرت خود، تقدیم می‌کنیم؛ خانواده‌ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گوسفندی ذبح کردند و تمام آن گوسفند، جز دستش را صدقه دادند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: «از گوسفند، چه باقی مانده است؟» عایشه رضي الله عنها پاسخ داد: فقط دستِ آن مانده است و بقیه را صدقه دادم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «بَقِيَ كُلُّهَا غَيْرُ كَتِفِهَا».([۴])
یعنی: «همه‌اش مانده است، جز دستِ آن». به عبارت دیگر آن‌چه خورده‌اید، تمام شده و از میان رفته است؛ اما آن‌چه صدقه داده‌اید، برای شما مانده است و پاداش آن را خواهید یافت.

صحابه رضي الله عنهم با همت بالایشان، حد و اندازه‌ی دنیا و ثروتش را می‌دانستند؛ آن‌ها خوب می‌دانستند که آن‌چه تقدیم می‌کنند، ماندگار است و آن‌چه نگه دارند، فانی‌ست و از میان می‌رود.

([۱]) صحیح بخاری، ش: ۱۴۶۱؛ و صحیح مسلم، ش: ۹۹۸.

([۲]) مسلم، ش: ۱۵۶۸ به‌نقل از رافع بن خدیج رضي الله عنه.

([۳]) بخاری، ش: (۲۱۰۳، ۲۲۷۸، ۲۲۷۹) به‌نقل از ابن‌عباسب.

([۴]) حسن است؛ روایت: ترمذی، ش: ۲۴۷۰؛ اسحاق بن راهویه در مسندش (۱۵۹۵)، بخاری در التاریخ الکبیر (۴ رحمه الله۲۳۰)، حاکم در المستدرک (۴ رحمه الله۱۵۱) از طریق ابواسحاق از ابومیسره از عائشه به‌صورت مرفوع. این‌جا اسرائیل، سفیان و یوسف بن ابی‌اسحاق  از ابواسحاق روایت کرده‌اند که بخاری و مسلم، روایت‌هایی با همین سند دارند؛ یعنی روایت این‌ها از ابواسحاق را نقل کرده‌اند.

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی
مطالب مرتبط:

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه