۲۶۶- وعن أَبي هُبيْرةَ عائِذِ بن عمْرو المزَنِيِّ رضي الله عنه وَهُوَ مِنْ أَهْلِ بيْعةِ الرِّضوانِ رضي الله عنهم أَنَّ أَبا سُفْيَانَ أَتَى عَلَى سلْمَانَ وصُهَيْب وبلالٍ في نفَرٍ فقالوا: ما أَخَذَتْ سُيُوفُ الله مِنْ عدُوِّ الله مَأْخَذَهَا، فقال أَبُو بَكْر رضي الله عنه: أَتَقُولُونَ هَذَا لِشَيْخِ قُريْشٍ وَسيِّدِهِمْ؟ فَأَتَى النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله و سلم فَأَخْبرهُ فقال: يا أَبا بَكْر لَعلَّكَ أَغْضَبتَهُم؟ لَئِنْ كُنْتَ أَغْضَبْتَهُمْ لَقَدْ أَغْضَبتَ رَبَّك؛ فأَتَاهُمْ فقال: يا إِخْوتَاهُ آغْضَبْتُكُم؟ قالوا: لا، يغْفِرُ الله لَكَ يا أُخَي. [رواه مسلم]([۱])
ترجمه: ابوهُبَیره، عائذ بن عمرو مزنی رضي الله عنه که از اصحاب حاضر در «بیعتالرضوان» بود، میگوید: ابوسفیان با عدهای نزد سلمان، صهیب و بلال آمد. اینها گفتند: شمشیرهای الهی، هنوز از دشمن الله، انتقام نگرفته است. ابوبکر رضي الله عنه به آنها فرمود: آیا به بزرگ و سرور قریش، چنین سخنانی میگویید؟ آن گاه ابوبکر رضي الله عنه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت و این موضوع را بازگو کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای ابوبکر! شاید آنها را خشمگین کرده باشی؛ در این صورت، الله را بهخشم آوردهای». ابوبکر صلی الله علیه و آله و سلم نزد این سه نفر بازگشت و به آنها گفت: ای برادران! آیا شما را ناراحت کردم؟ گفتند: نه، ای برادر عزیز! الله، تو را ببخشد.
شرح
مؤلف رحمه الله، دربارهی نیکی کردن به مستضعفان و وجوب عطوفت و مهرورزی به آنان، این ماجرا را ذکر کرده که یک بار، ابوسفیان از کنار سلمان، صهیب و بلال رضي الله عنهم گذشت. اینها، هر سه، جزو بردگانِ آزادشده بودند. صهیب، رومی بود و بلال از حبشه و سلمان، ایرانی؛ اینها دربارهی ابوسفیان گفتند: شمشیرهای الهی، تا کنون از دشمن الله، انتقام نگرفته است. زخمها و رنجهایی که اینها بهخاطر دین الله عزوجل از سوی سران قریش دیده بودند، زمانی التیام مییافت که بزرگان قریش به سزای اعمالشان میرسیدند. لذا چنین سخنی گفتند. ابوبکر رضي الله عنه آنها را بهخاطر گفتن این حرف سرزنش کرد و آنگاه خود ماجرا را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بازگو نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: «اگر اینها را خشمگین کرده باشی، الله را به خشم آوردهای». یعنی اگر باعث رنجش خاطر سلمان، بلال و صهیب شده باشی، در حقیقت، الله عزوجل را خشمگین کردهای. گرچه این سه نفر پست و مقامی نداشتند و بهظاهر از موقعیت والایی برخوردار نبودند. ابوبکر رضي الله عنه بیدرنگ نزد این سه نفر رفت و گفت: ای برادران! آیا من، شما را ناراحت کردم؟ گفت: نه، ای برادر! الله تو را ببخشد.
این روایت، بیانگر خداترسی ابوبکر صدیق رضي الله عنه میباشد و نشان میدهد که آن بزرگوار، بهشدت سعی میکرد که هیچ حقی بر گردنش نماند. از اینرو چه خوب، و بلکه واجب است که انسان، با گفتار یا کردار خود، کسی را نارحت کرد یا به کسی دشنام گفت و یا مالِ کسی را تصاحب کرد یا بهناحق مال کسی را خورد، در دنیا، تا فرصت باقیست، از صاحب حق حلالیت بخواهد؛ پیش از آنکه صاحب حق، حق خود را در قیامت مطالبه کند. زیرا اگر انسان در دنیا به حق خود دست نیابد، در آخرت به حق خویش میرسد؛ آنجا انسان چارهای جز این ندارد که از ارزشمندترین دارایی خود، یعنی اعمال نیکش، حقوقی را که بر گردن اوست، ادا نماید؛ زیرا آنجا یک ریال هم یافت نمیشود و ناگزیر است در آن شرایط که بیش از هر زمانی به اعمال نیک خود نیازمند است، از نیکیهای خود هزینه کند و دَین خویش نسبت به بستانکارانش را بپردازد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از اصحابش پرسید: «آیا میدانید که مفلس، کیست؟» پاسخ دادند: کسی که نه ثروت نقدی دارد و نه ثروتِ غیرنقدی. فرمود: «مفلس در امت من، کسیست که روز قیامت، با انبوهی از (اعمال نیک، مانند) نماز و روزه و زکات، حاضر میشود؛ ولی این را هم با خود دارد که فلانی را دشنام داده و به آن یکی، تهمت زده است؛ مالِ این را خورده و خونِ آن یکی را ریخته و فلانی را زده است. لذا از نیکیهایش به هر یک از اینها داده میشود؛ و اگر نیکیهایش پیش از ادای حقوقِ حقداران، تمام شد، از بدیهای آنان کسر میگردد و به حسابِ او منظور میشود و سپس او را در آتشِ دوزخ، میاندازند».([۲])
([۲]) صحیح مسلم، ش: ۲۵۸۱ بهنقل از ابوهریره رضي الله عنه. ر.ک: حدیث شمارهی ۲۲۳ همین کتاب.