۲۱۰- وَعَن ابن عمر رضي الله عنهما قال: كُنَّا نَتحدَّثُ عَنْ حَجَّةِ الْوَدَاع، وَالنَّبِيُّ صلی الله علیه و آله و سلم بَيْن أَظْهُرِنَا، وَلاَ نَدْرِي مَا حَجَّةُ الْوداع، حَتَّى حمِدَ اللَّهَ رسولُالله صلی الله علیه و آله و سلم، وَأَثْنَى عَليْهِ ثُمَّ ذَكَر الْمسِيحَ الدَّجَالَ فَأَطْنَبَ في ذِكْرِه، وَقال: «ما بَعَثَ اللَّهُ مِنْ نَبيٍّ إلاَّ أَنْذَرَهُ أُمَّته: أَنْذَرَهُ نوحٌ وَالنَّبِيُّون مِنْ بَعْدِه، وَإنَّهُ إنْ يَخْرُجْ فِيكُمْ فما خفِيَ عَليْكُمْ مِنْ شَأْنِهِ فَلَيْسَ يَخْفِي عَلَيْكُمْ، إِنَّ رَبَّكُمْ لَيس بأَعْور، وَإِنَّهُ أَعورُ عَيْن الْيُمْنَى ، كَأَنَّ عيْنَهُ عِنبَةٌ طَافِيَةٌ. ألا إن اللهَ حرَّم علَيْكُمْ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوالكُم، كَحُرْمَةِ يوْمكُمْ هذا، في بلدِكُمْ هذا، في شَهْرِكُم هذا ألاَ هل بلَّغْت؟» قَالُوا: نَعَم، قال: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثَلاثاً ويْلَكُمْ أَو:ويحكُم، انظُرُوا: لا ترْجِعُوا بَعْدِي كُفَّاراً يضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضِ». [این حدیث را بخاری، روایت کرده و مسلم نیز بخشی از آن را نقل نموده است.]([۱])
ترجمه: ابنعمر رضي الله عنهما میگوید: ما، در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در میان ما بود، دربارهی «حج وداع» با یکدیگر صحبت میکردیم و نمیدانستیم که حج وداع چیست. تا اینکه رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ، الله عزوجل را حمد و ثنا گفت و سپس دربارهی «مسیح دجال» سخنانی طولانی ایراد نمود و فرمود: «هر پیامبری که الله متعال برانگیخت، به قومش دربارهی دجال هشدار داد؛ نوح و پیامبران پس از او، دربارهی دجال هشدار دادهاند. و اگر دجال در میان شما ظهور کند، وضع او بر شما پوشیده نمیماند؛ (چون میدانید که الله متعال از هر عیبی پاک و منزّه است.) زیرا پروردگار شما، کور نیست؛ ولی چشم راستِ دجال، کور است و مانند دانهی انگور، برآمده میباشد. آگاه باشید که الله متعال، جانها و مالهای شما را بر یکدیگر حرام کرده است؛ همانند حرمت این روز در این ماه حرام در این سرزمین محترم. هان! آیا تبلیغ کردم؟» حاضران گفتند: آری. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سه مرتبه گفت: «یا الله! شاهد باش». و فرمود: «وای بر شما! مواظب باشید که پس از من، کافر نشوید؛ بدینسان که برخی از شما (همانند کافران)، گردن برخی دیگر را بزنند».
شرح
مؤلف رحمه الله از عبدالله بن عمر رضي الله عنهما نقل کرده که فرموده است: «ما، در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دربارهی «حج وداع» صحبت میکردیم». حج وداع، همان حجیست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در سال دهم هجری بهجا آورد و در آن با مردم، وداع کرد و فرمود: «شاید دیگر شما را ملاقات نکنم». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از هجرت تنها یک بار حج گزارد که همین حج وداع بود. گفته میشود: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم پیش از هجرت، دو بار حج گزارده است؛ ولی چنین بهنظر میرسد که فقط یک بار حج گزارده است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مکه بود و هر سال، در موسم حج برای دعوت قبایلی که از اطراف و اکناف، برای حج به مکه میآمدند، نزدشان میرفت و آنها را به اسلام فرامیخواند. لذا بعید است که نزد قبایل رفته و حج بهجا نیاورده باشد. در هر حال، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در واپسین سال حیاتش، یعنی در سال دهم هجری، برای ادای حج به مکه رفت و این، اولین و آخرین حجی بود که پس از هجرت انجام داد؛ زیرا مکه تا سال هشتم هجری (سال فتح) در دستِ مشرکان بود و رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم در رمضان سال هشتم هجری، مکه را فتح کرد و سپس رهسپار طائف شد و با قبیلهی ثقیف جنگید؛ این جنگ، به غزوهی طائف مشهور گردید [و در حقیقت، ادامهی جنگ «حنین» بود.] پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از بازگشت از طائف، در «جعرانه» توقف نمود و از همانجا بدون اینکه بیشتر مردم اطلاع یابند، برای عمره احرام بست و به مکه رفت؛ و آنگاه به مدینه بازگشت و در ۲۴ ذیقعده سال هشتم هجری به مدینه بازگشت.
در سال نهم هجری نمایندگان قبایل از هر سو نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میآمدند؛ از اینرو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای ملاقات با نمایندگان قبایل، ناگزیر شد در مدینه بماند تا نمایندگان طوایف و قبایل، برای دسترسی به ایشان در زحمت نیفتند؛ از اینرو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نتوانست در سال نهم هجری برای ادای حج به مکه برود. از سوی دیگر، در سال نهم هجری، مشرکان نیز در کنار مسلمانان حج گزاردند؛ زیرا تا آن زمان، از ورود به مکه منع نشده بودند. الله عزوجل این آیه را نازل فرمود:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسٞ فَلَا يَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَٰذَا﴾ [التوبة: ٢٨]
ای مؤمنان! مشرکان پلیدند و از امسال به بعد نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند.
لذا شخصی، به دستور رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم در سال نهم هجری اعلام کرد که از سالِ بعد، دیگر، هیچ مشرکی اجازهی حج گزاردن ندارد و هیچکس نباید برهنه و عریان، خانهی کعبه را طواف کند. امیر یا سرپرست حج در آن سال، یعنی در سال نهم هجری، ابوبکر صدیق رضي الله عنه بود؛ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پس از ابوبکر صدیق رضي الله عنه، در سال دهم هجری به علی بن ابیطالب رضي الله عنه مأموریت داد که به مکه برود و اعلان کند که امسال، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای حج، به مکه میآید. جمعیت فراوانی که تقریباً یکصد هزار نفر تخمین زده میشوند، به مدینه آمدند. جمعیت کل مسلمانان، صد و بیست و چهار هزار نفر بود. بیشترِ آنها جز عدهی اندکی، رهسپار مکه شدند تا به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حج بگزارند. این حج، «حج وداع» نامیده شد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این حج، با مسلمانان وداع کرد و فرمود: «شاید سال دیگر، در اینجا شما را ملاقات نکنم». و همینطور هم شد؛ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم پس از بازگشت به مدینه در ماه «ربیعالاول» درگذشت؛ یعنی پس از اینکه از حج بازگشت، ماههای «محرم» و «صفر» و نیز دوازده روز از «ربیعالاول» را در مدینه سپری کرد و سپس دار فانی را وداع گفت. درود الله بر او باد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حج وداع، برای مردم سخنرانی میکرد؛ ایشان، در «عرفه» و نیز در «منا» خطابهای ایراد فرمود و دربارهی دجال، هشدار داد. چنانکه در مدینه نیز دربارهی دجال سخن گفت و بهاندازهای در اینباره هشدار داد که صحابه رضي الله عنهم میگویند: گمان کردیم که دجال ظهور کرده و در نخلستانهای اطرف مدینه است؛ زیرا رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم بهشدت دربارهی دجال هشدار داد و سپس فرمود: هر پیامبری که مبعوث میشد، به امتش دربارهی دجال هشدار میداد.
البته دجال، در آخر زمان و زمانی که دنیا رو به پایان است، ظهور خواهد کرد؛ ولی با این حال، هر پیامبری نسبت به آن هشدار میداد تا مردم، همواره بههوش باشند و از این خطر بزرگ غافل نشوند؛ زیرا دجال، مردم را به اطاعت و عبادت خویش دستور میدهد و به آنها میگوید: من، پروردگار شما هستم و اگر بخواهید این را برای شما ثابت میکنم. آنگاه به آسمان دستور میدهد که ببارد و به فرمانش از آسمان، باران میبارد و دستور میدهد که زمین، بروید؛ ولی اگر از او اطاعت نکنند، دستور میدهد که زمین بخشکد و بارانی از آسمان نازل نشود. لذا مردم، در تنگنا قرار میگیرند. شکی نیست که ظهور دجال، بزرگترین فتنهی تاریخ بشریت بهشمار میرود و بسیاری از مردم، از او پیروی میکنند؛ مگر کسانی که الله، آنها را در حفظ و پناه خویش قرار دهد. ناگفته نماند که دجال، نشانههایی دارد که بیانگر کِذبِ اوست:
یکی از این نشانهها، این است که میان دو چشمش، نوشته شده است: «کافر»؛ (ک، ف، ر) و هر مؤمنی میتواند آن را بخواند؛ چه باسواد باشد و چه بیسواد؛ زیرا این نوشته، یک نوشتهی عادی نیست؛ بلکه الله عزوجل آن را بر پیشانی دجال قرار داده است تا مؤمنان او را بشناسند و از او دوری کنند.
اما نشانهی دیگر دجال این است که او، لوچ و نابیناست؛ حال آنکه پروردگار متعال، نابینا نیست. پروردگار متعال، از هر عیب و نقصی، پاک است و هیچ نقصی در صفات او وجود ندارد. ولی چشمِ راست دجال، کور است و مانند دانهی انگور، برآمده میباشد. این، علامت واضح و روشنیست که هرکس، آن را میبیند. شاید این پرسش مطرح شود که پس چرا برخی از مردم دچار فتنه میشوند و به او ایمان میآورند؟ میگوییم: الله عزوجل در کتابش فرموده است:
﴿وَمَا تُغۡنِي ٱلۡأٓيَٰتُ وَٱلنُّذُرُ عَن قَوۡمٖ لَّا يُؤۡمِنُونَ ١٠١﴾ [يونس : ١٠١]
و نشانهها و هشدارها به کسانی که ایمان نمیآورند، فایدهای نمیرساند.
کسانی که ایمان نمیآورند، هیچ بهرهای از نشانههای هشداردهنده نمیبرند و از نشانههای مژدهدهندهی هدایت، استفاده نمیکنند؛ از اینرو از نشانههای وحدانیت الله عزوجل متأثر نمیشوند و در ضلالت و گمراهی خویش، غوطهورند؛ گرچه این نشانهها، آشکار و نمایان باشند!
سپس رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم بیان فرمود که این نشانهها، بر هیچکس پوشیده نمیماند. در حدیثی بدین مضمون آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر دجال در زمان من ظهور کند، تک و تنها در برابر او میایستم و گمراهی و ضلالت او را برملا میسازم. در ادامهی این حدیث آمده است: «وَإنْ يَخْرجْ وَلَسْتُ فِيكُم، فكلُّ امريءٍ حَجيجُ نَفْسِه، والله خَليفَتي عَلى كُلِّ مُسْلِمٍ»؛([۲]) یعنی: «اگر دجال زمانی ظهور کند که من در میان شما نیستم، هرکس، خود مدافعِ خویش خواهد بود؛ و الله به جای من، از هر مسلمانی دفاع خواهد کرد». بدینسان رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم دفاع از امت در برابر دجال را به الله عزوجل واگذار نمود.
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ضمنِ اینکه نسبت به فتنهی دجال هشدار داد، بدین نکته نیز اشاره فرمود که: دجال با آن فتنهی بزرگش، تنها چهل روز در زمین میماند. روز اول، برابر با یک سال است؛ خورشید، شش ماه در وسط آسمان میماند و در این مدت طولانی، غروب نمیکند و شش ماه نیز شب خواهد بود؛ این، همان روز اول است که بهاندازهی یک سال، طول میکشد. روز دوم، با یک ماه؛ و روز سوم، با یک هفته برابری میکند و سایر روزهایش، همانند روزهای عادیست.
وقتی صحابه رضي الله عنهم این حدیث را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدند، این پرسش را مطرح نکردند که چگونه خورشید در نخستین روزِ ظهور دجال که برابر یا یک سال است، ثابت میماند، حال آنکه گردش شب و روز، بیست و چهار ساعت است؟ آنها، چنین پرسشی مطرح نکردند؛ زیرا الله عزوجل بر هرکاری تواناست. صحابه رضي الله عنهم معمولاً دربارهی مسایل تکوینی یا مسایل مربوط به هستی، سؤال نمیکردند؛ زیرا به قدرت الله عزوجل ایمان داشتند؛ بلکه همواره جویای مسایلی بودند که برای آنها اهمیت داشت. لذا در این مورد از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم سؤال کردند که آیا در این یک روز که با یک سال برابر است، باید یک نوبت نماز بخوانیم؟ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لا، لکن اقدروا له قدره»؛([۳]) یعنی: «فاصلهی بین هر دو نماز را بسنجید و بر همین اساس نماز بخوانید». به عنوان مثال: پس از طلوع صبح، بهاندازهی فاصلهی نماز صبح تا ظهر در روزهای عادی صبر کنید و با گذشت این مدت از طلوع صبح، نماز ظهر را بخوانید؛ اگرچه خورشید، هنوز در کرانهی شرقی باشد. دربارهی روزه و زکات نیز به همین منوال عمل میکنیم؛ از اینرو گاه به عنوان معما، این پرسش مطرح میشود که: «آن کیست که فقط با گذشتِ یک روز، سررسید پرداخت زکات اوست؟»
در رابطه با روز دوم که با یک ماه برابری میکند، نمازهای یک ماه را میسنجیم و روز سوم، نمازهای یک هفته. الله متعال، این سؤال را در دلِ صحابه رضي الله عنهم انداخت؛ زیرا وضعیت قطب شمال و جنوب، همینگونه است؛ یعنی شش ماه از سال، روز و شش ماه، شب است. و اگر این حدیث وجود نداشت، مسلمانی که در چنین موقعیتی قرار میگیرد، با مشکل روبهرو میشد. لذا با وجود این حدیث، سنجش اوقات نماز برای مناطقی که شش ماه، شب است و شش ماه، روز، کار مشکلی نیست.
([۱]) صحیح بخاری در چندین مورد؛ از جمله: (۴۴۰۲، ۴۴۰۳)؛ و صحیح مسلم، ش: ۶۶ بهصورت مختصر و نیز ش:۱۶۹.
([۲]) صحیح مسلم، ش: ۵۲۲۸ بهنقل از نواس بن سمعان رضي الله عنه.