سه‌شنبه 22 ربیع‌الثانی 1447
۲۲ مهر ۱۴۰۴
14 اکتبر 2025

۲۰۶- وعن حُذَيْفَةَ، وَأَبي هريرة رضي الله عنهما قالا: قال رسولُ‌الله صلی الله علیه و آله و سلم: «يَجْمعُ اللهُ تَباركَ وَتَعَالَى النَّاسَ فَيُقُومُ الْمُؤمِنُونَ حَتَّى تُزْلفَ لَهُمُ الْجَنَّةُ، فَيَأْتُونَ آدَمَ صلواتُ الله عَلَيْه، فَيَقُولُون: يَا أَبَانَا اسْتفْتحْ لَنَا الْجَنَّةَ، فَيقُول: وهَلْ أَخْرجكُمْ مِنْ الْجنَّةِ إِلاَّ خَطِيئَةُ أَبِيكُم، لَسْتُ بصاحبِ ذَلِك، اذْهَبُوا إِلَى ابْنِي إبْراهِيمَ خَلِيل الله، قَالَ: فَيأتُونَ إبْرَاهِيم، فيقُولُ إبْرَاهِيم: لَسْتُ بصَاحِبِ ذَلِك إِنَّمَا كُنْتُ خَلِيلاً مِنْ وَرَاءَ وراء، اعْمَدُوا إِلَى مُوسَى الذي كَلَّمهُ الله تَكْلِيما، فَيَأْتُونَ مُوسَى، فيقُول: لسْتُ بِصَاحِب ذلكَ، اذْهَبُوا إِلَى عِيسى كَلِمَةِ الله ورُوحِهِ، فَيقُولُ عيسَى: لَسْتُ بِصَاحِبِ ذلكَ. فَيَأْتُونَ مُحَمَّدًا صلی الله علیه و آله و سلم، فَيَقُومُ فَيُؤْذَنُ لَه، وَتُرْسَلُ الأَمانَةُ والرَّحِمُ فَيَقُومَان جنْبَتَي الصراطِ يَمِيناً وشِمالا، فيَمُرُّ أَوَّلُكُمْ كَالْبَرْقِ». قُلْت: بأَبِي وَأُمِّي، أَيُّ شَيءٍ كَمَرِّ الْبَرْق؟ قال: «أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ يمُرُّ ويَرْجعُ في طَرْفَةِ عَيْن؟ ثُمَّ كَمَرِّ الريحِ ثُمَّ كَمرِّ الطَّيْر وَأَشَدُّ الرِّجالِ تَجْرِي بهمْ أَعْمَالُهُم، ونَبيُّكُمْ قَائِمٌ عَلَى الصرِّاطِ يَقُول: رَبِّ سَلِّم، حَتَّى تَعْجِزَ أَعْمَالُ الْعبَاد، حَتَّى يَجئَ الرَّجُلُ لا يَسْتَطِيعُ السَّيْرَ إلاَّ زَحْفا، وفِي حافَتَي الصرِّاطِ كَلالِيبُ مُعَلَّقَةٌ مَأْمُورَةٌ بأَخْذِ مَنْ أُمِرَتْ بِه، فَمَخْدُوشٌ نَاجٍ وَمُكَرْدَسٌ في النَّارِ». وَالَّذِي نَفْسُ أَبِي هُرَيْرَةَ بِيَدِهِ إِنَّ قَعْرَ جَهنَّم لَسبْعُونَ خَريفا. [روایت مسلم]

۲۰۶- وعن حُذَيْفَةَ، وَأَبي هريرة رضي الله عنهما قالا: قال رسولُ‌الله صلی الله علیه و آله و سلم: «يَجْمعُ اللهُ تَباركَ وَتَعَالَى النَّاسَ فَيُقُومُ الْمُؤمِنُونَ حَتَّى تُزْلفَ لَهُمُ الْجَنَّةُ، فَيَأْتُونَ آدَمَ صلواتُ الله عَلَيْه، فَيَقُولُون: يَا أَبَانَا اسْتفْتحْ لَنَا الْجَنَّةَ، فَيقُول: وهَلْ أَخْرجكُمْ مِنْ الْجنَّةِ إِلاَّ خَطِيئَةُ أَبِيكُم، لَسْتُ بصاحبِ ذَلِك، اذْهَبُوا إِلَى ابْنِي إبْراهِيمَ خَلِيل الله، قَالَ: فَيأتُونَ إبْرَاهِيم، فيقُولُ إبْرَاهِيم: لَسْتُ بصَاحِبِ ذَلِك إِنَّمَا كُنْتُ خَلِيلاً مِنْ وَرَاءَ وراء، اعْمَدُوا إِلَى مُوسَى الذي كَلَّمهُ الله تَكْلِيما، فَيَأْتُونَ مُوسَى، فيقُول: لسْتُ بِصَاحِب ذلكَ، اذْهَبُوا إِلَى عِيسى كَلِمَةِ الله ورُوحِهِ، فَيقُولُ عيسَى: لَسْتُ بِصَاحِبِ ذلكَ. فَيَأْتُونَ مُحَمَّدًا صلی الله علیه و آله و سلم، فَيَقُومُ فَيُؤْذَنُ لَه، وَتُرْسَلُ الأَمانَةُ والرَّحِمُ فَيَقُومَان جنْبَتَي الصراطِ يَمِيناً وشِمالا، فيَمُرُّ أَوَّلُكُمْ كَالْبَرْقِ». قُلْت: بأَبِي وَأُمِّي، أَيُّ شَيءٍ كَمَرِّ الْبَرْق؟ قال: «أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ يمُرُّ ويَرْجعُ في طَرْفَةِ عَيْن؟ ثُمَّ كَمَرِّ الريحِ ثُمَّ كَمرِّ الطَّيْر وَأَشَدُّ الرِّجالِ تَجْرِي بهمْ أَعْمَالُهُم، ونَبيُّكُمْ قَائِمٌ عَلَى الصرِّاطِ يَقُول: رَبِّ سَلِّم، حَتَّى تَعْجِزَ أَعْمَالُ الْعبَاد، حَتَّى يَجئَ الرَّجُلُ لا يَسْتَطِيعُ السَّيْرَ إلاَّ زَحْفا، وفِي حافَتَي الصرِّاطِ كَلالِيبُ مُعَلَّقَةٌ مَأْمُورَةٌ بأَخْذِ مَنْ أُمِرَتْ بِه، فَمَخْدُوشٌ نَاجٍ وَمُكَرْدَسٌ في النَّارِ». وَالَّذِي نَفْسُ أَبِي هُرَيْرَةَ بِيَدِهِ إِنَّ قَعْرَ جَهنَّم لَسبْعُونَ خَريفا. [روایت مسلم]([۱])

ترجمه: حذیفه و ابوهریره رضي الله عنهما می‌گویند: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «الله تبارک و تعالی، (روز قیامت) مردم را جمع می‌کند و مؤمنان می‌ایستند تا این‌که بهشت به آنان نزدیک می‌شود؛ سپس نزد آدم صلوات الله‌علیه می‌روند و می‌گویند: ای پدر! از الله بخواه که بهشت را برای ما بگشاید. آدم ( علیه السلام) می‌گوید: آیا چیزی جز اشتباه پدرتان، شما را از بهشت اخراج کرد؟ من، دارای چنین مقامی نیستم. نزد فرزندم ابراهیم خلیل‌الله بروید». فرمود: «پس نزد ابراهیم می‌روند؛ ابراهیم، متواضعانه می‌گوید: این کار از من ساخته نیست و چنین مقامی ندارم. من، فقط دوست و خلیل پروردگار هستم (و این مقام به واسطه‌ی جبرئیل به من ابلاغ شده است)؛ پس نزد موسی بروید که الله، بی‌واسطه با او سخن گفته است. لذا نزد موسی می‌روند؛ می‌گوید: من، دارای چنین مقامی نیستم. نزد عیسی بروید که حاصلِ فرمان اوست و به‌طور مستقیم از سوی او جان گرفت. عیسی می‌گوید: من، چنین مقامی ندارم؛ پس، نزد محمد صلی الله علیه و آله و سلم می‌روند. و او برمی‌خیزد و اجازه(ی شفاعت) می‌یابد. و «امانت» و «صله‌ی رحم» فرستاده می‌شوند و در دو سوی «صراط» یعنی در چپ و راستِ آن قرار می‌گیرند. نخستین نفر شما، همانند برق عبور می‌کند». گفتم: پدر و مادرم فدایت؛ چه چیزی مانند عبورِ برق است؟ فرمود: «آیا ندیده‌اید که چگونه برق، (آسمان را) طی می‌کند و باز می‌گردد؟ (سرعت عبور برخی از شما از «صراط»، مانند برق است) سپس برخی همانند باد عبور می‌کنند و بعضی، مانند پرنده و عده‌ای مانند مردانی قوی که به‌سرعت راه می‌روند. و بدین‌سان اعمالشان، آن‌ها را از صراط عبور می‌دهد و پیامبرتان آن‌جا ایستاده است و می‌گوید: پروردگارا! (امتم را) سلامت بدار تا این‌که اعمال مردم، از عبور دادن آن‌ها ناتوان می‌شود؛ چنان‌که مردی پیش می‌آید و خزان‌خزان، بر روی «صراط» می‌خَزَد و توانِ راه رفتن ندارد. قلاب‌هایی، در دو طرف «صراط» آویزان است و مأمور گرفتن کسانی‌ست که به گرفتن آن‌ها، مأمور شده است؛ لذا بدنِ برخی از این‌ها، خراشیده و مجروح می‌شود؛ اما نجات می‌یابند و برخی هم در این قلاب‌ها گیر می‌کنند و در دوزخ می‌افتند».

ابوهریره رضي الله عنه می‌گوید: «سوگند به ذاتی که جان ابوهریره در دست اوست، عمق دوزخ به‌اندازه‌ی مسافتی‌ست که در هفتاد سال، طی می‌شود».

 

 

 

شرح

مؤلف رحمه الله، حدیث «شفاعت» را از حذیفه و ابوهریره رضي الله عنهما روایت کرده است؛ زیرا الله متعال به پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم وعده‌ داده که او را به جایگاه والا و شایسته‌ای خواهد رساند؛ چنان‌که می‌فرماید:

﴿وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّكَ عَسَىٰٓ أَن يَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا ٧٩﴾

[الاسراء: ٧٩]

و پاسی از شب را برای نماز و تلاوت قرآن بیدار باش که عمل زیاده بر واجب، ویژه‌ی توست؛ باشد که پروردگارت تو را به جایگاهی ویژه و شایسته‌ برساند.

واژه‌ی ﴿عَسَىٰٓ﴾ به معنای «شاید» است؛ ولی وقتی این واژه، از سوی الله عزوجل باشد، خبر از وقوع امری قطعی‌ست؛ و اگر بندگان خدا این کلمه‌ را بگویند، افاده‌ی امید می‌کند؛ لذا وقتی می‌گوییم: شاید الله ما را هدایت کند، یعنی: امید است که الله ما را هدایت کند. یا عرب‌زبانی که می‌گوید: «عسی اللهُ أن یغفرَ لی»، یعنی: «امید است که الله مرا بیامرزد». ولی وقتی الله عزوجل می‌گوید: ﴿عَسَىٰٓ﴾، به معنای نویدی‌ست که حتماً تحقق می‌یابد. چنان‌که الله متعال فرموده است:

﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ عَسَى ٱللَّهُ أَن يَعۡفُوَ عَنۡهُمۡ﴾                                       [النساء : ٩٩]

امید است که الله آنان را ببخشد.

لذا این، نویدِ بخشش و آمرزشی از سوی الله متعال است که حتماً تحقق می‌یابد. هم‌چنین فرموده است:

﴿فَعَسَى ٱللَّهُ أَن يَأۡتِيَ بِٱلۡفَتۡحِ أَوۡ أَمۡرٖ مِّنۡ عِندِهِۦ فَيُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَآ أَسَرُّواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ نَٰدِمِينَ ٥٢﴾                                                                                           [المائ‍دة: ٥٢]

چه بسا الله (برای مسلمانان) پیروزی و فتحی پیش آوَرَد یا از نزد خویش فرمانی (همچون جزیه به نفع مسلمانان) بفرستد و بدین­سان بیماردلان از آن‌چه در دل­هایشان پنهان می­داشتند، پشیمان شوند و افسوس بخورند.

آیات دیگری هم وجود دارد که می‌توانیم درباره‌ی مفهوم واژه‌ی﴿عَسَىٰٓ﴾، به آن‌ها استناد کنیم.

در هر حال، الله متعال به پیامبرش نوید مقامی والا و شایسته را داده است؛ مقامی که همه، او را در آن می‌ستایند و البته، این امر، دلایل مختلفی دارد؛ از جمله آن‌چه که در حدیث «شفاعت» آمده است. مردم در روز قیامت پابرهنه، عریان و ختنه نشده برانگیخته می‌شوند؛ همان‌طور که الله عزوجل می‌فرماید:

﴿كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥۚ﴾                                              [الأنبياء: ١٠٤]

همان‌طور که نخستین آفرینش را آغاز نمودیم، دوباره آن را تکرار می‌کنیم.

الله، بندگانش را جمع می‌کند و خورشید، بالای سرِ مردم قرار می‌گیرد و به‌اندازه‌ی یک «میل» از آنان فاصله دارد؛ یک میل می‌تواند به‌اندازه‌ی «چوب سرمه‌کش» باشد یا به‌اندازه‌ی یک‌سوم فرسنگ. صحنه‌های وحشتناکی در روز قیامت، پدیدار می‌شود؛ مردم، می‌بینند که کوه‌ها مانند ابرها حرکت می‌کنند و به صورت گرد و غبار پراکنده‌ای درمی‌آیند؛ از این‌رو مردم به‌اندازه‌ای وحشت‌زده می‌شوند که طاقت دیدن صحنه‌های وحشتناک قیامت را ندارند و به یكدیگر می‌گویند: آیا کسی هست که برای ما نزد الله، شفاعت کند؟ آن‌گاه نزد آدم علیه السلام می‌روند و از او درخواست شفاعت می‌کنند. آدم علیه السلام خطایی را به‌یاد می‌آورد که باعث اخراج او از بهشت گردید. اشتباهش، این بود که از میوه‌ی ممنوعه خورد؛ زمانی که الله متعال، آدم و همسرش را در بهشت سکونت داد، به آن‌ها فرمود:

﴿وَكُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَيۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ٣٥﴾     [البقرة: ٣٥]

…و از نعمت­هایش هر چه می­خواهید، بخورید؛ اما به این درخت نزدیک نشوید که (اگر از میو­ه­اش بخورید،) جزو ستم‌گران خواهید شد.

مهم نیست که این میوه‌ی ممنوعه چه بوده است؛ از این‌رو ما نمی‌دانیم که زیتون بوده یا گندم، یا انگور و یا خرما؛ زیرا اگر دانستن این مسأله مهم بود، الله عزوجل برای ما بیان می‌کرد که میوه‌ی ممنوعه چه بوده است. الله عزوجل به آدم و حوا دستور داد که از میوه‌ی ممنوعه نخورند؛ ولی شیطان، آن‌ها را وسوسه کرد و آنان را فریب داد و بدین منظور سوگند یاد کرد که من، خیرخواهِ شما هستم. این، عادتِ شیطان است که برای فریب دادن انسان‌ها، آن‌ها را وسوسه می‌کند و به‌دروغ سوگند می‌خورد که من، خیرخواه شما هستم.

موضوع مورد بحثِ ما در این حدیث، این است که آدم علیه السلام اشتباه خود و همسرش را به‌یاد می‌آورد؛ البته ناگفته نماند که آن دو، توبه کردند و الله عزوجل توبه‌ی آن‌ها را پذیرفت و به آن‌ها دستور داد که بهشت را به قصد زمین ترک کنند. آن دو به زمین آمدند و صاحب فرزندان زیادی شدند؛ در نتیجه، مردان و زنان بسیاری در زمین پراکنده گردیدند؛ برخی از انسان‌ها، به درجه‌ی نبوت و شهادت رسیدند و نیکوکار و شایسته گشتند و برخی هم، راه کفر و ضلالت و فسق و فجور و نفاق را در پیش گرفتند.

روز قیامت که مردم، نزد آدم علیه السلام می‌روند تا از او درخواست شفاعت کنند، آدم علیه السلام اشتباهِ خود را به یاد می‌آورد و از آنان پوزش می‌خواهد که نمی‌تواند کاری برای آن‌ها انجام دهد.

گفتنی‌ست: روایت بی‌اساسی از ابن‌عباس رضي الله عنهما درباره‌ی سببِ خروج آدم و حواء از بهشت روایت شده که در آن، آمده است: حواء باردار شد؛ شیطان نزدِ آدم و حواء رفت و به آن‌ها گفت: نام فرزندتان را عبدالحارث بگذارید؛ وگرنه، کاری می کنم که شاخ‌دار باشد و هنگام تولد به مادرش آسیب برساند؛ اما آدم و حواء، حرفش را نپذیرفتند و از او اطاعت نکردند؛ دوباره نزدشان رفت و آن‌ها را تهدید کرد. باز هم از او اطاعت نکردند. و چون بارِ سوم نزدشان رفت، به‌خاطر محبتِ فرزندشان کوتاه آمدند و نام او را عبدالحارث گذاشتند. این روایت بی‌اساس، در تفسیر آیات ذیل ذکر شده که الله متعال فرموده است:

﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَجَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا لِيَسۡكُنَ إِلَيۡهَاۖ فَلَمَّا تَغَشَّىٰهَا حَمَلَتۡ حَمۡلًا خَفِيفٗا فَمَرَّتۡ بِهِۦۖ فَلَمَّآ أَثۡقَلَت دَّعَوَا ٱللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنۡ ءَاتَيۡتَنَا صَٰلِحٗا لَّنَكُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰكِرِينَ ١٨٩ فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُمَا صَٰلِحٗا جَعَلَا لَهُۥ شُرَكَآءَ فِيمَآ ءَاتَىٰهُمَاۚ فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ١٩٠﴾                                                                              [الأعراف: ١٨٩،  ١٩٠]

او ذاتی‌ست که شما را از یک تن آفرید و همسرش را از او پدید آورد تا در کنارش آرامش یابد. (و از میان آدمیان) مردی با همسرش آمیزش نمود و بدین­سان همسرش در ابتدای بارداری به‌سر می­برد و مدتی با آن سر کرد و چون (مدتی از دوران بارداری گذشت و) زن احساس سنگینی کرد، زن و شوهر به درگاه پروردگارشان دعا کردند که اگر فرزند درست‌کاری به ما بدهی، از سپاس‌گزاران خواهیم بود. و چون فرزند شایسته­ای به آن دو بخشید، آنان در آن‌چه بدیشان عطا نمود، برای پروردگار، شریکانی قرار دادند. الله از آن‌چه شریکش قرار می­دهند، برتر و والاتر است.

این داستان که در تفسیر این آیات ذکر شده، کاملاً بی‌اساس است و اگر ابن عباس رضي الله عنهما واقعاً چنین چیزی گفته باشد، شکی نیست که آن را از روایت‌ها و داستان‌های بنی‌اسرائیل (اسرائیلیات) برگرفته است؛ لذا از حدیث شفاعت و نیز با توجه به این‌که پیامبران معصوم بوده‌اند، درمی‌یابیم که آدم علیه السلام به هیچ عنوان مرتکب چنین عملِ شرک‌آمیزی نشده است؛ زیرا وقوع شرک از پیامبران، غیرممکن می‌باشد.

آدم علیه السلام عذرخواهی می‌کند و مردم را برای درخواست شفاعت، به نوح علیه السلام ارجاع می‌دهد. نوح علیه السلام نخستین پیامبرِ مرسَل است که الله متعال، او را به سوی مردم فرستاده است؛ لذا مردم، با ذکر این امتیاز به او می‌گویند: تو، نخستین فرستاده‌ی ‌الهی هستی؛ پس برای ما نزد پروردگارت، شفاعت کن؛ اما نوح علیه السلام نیز عذرخواهی می‌کند؛ زیرا در دنیا از پروردگارش چیزی خواسته که هیچ دانشی نسبت به آن نداشته است: نوح علیه السلام فرزندی داشت که به پدرش ایمان نیاورد. پناه بر خدا! فرزند پیامبر خدا کفر ورزید؛ زیرا نَسَب انسان، هیچ سودی به او نمی‌رساند و چه‌بسا فرزند یک عالم، مسیر علم و دانش را در پیش نمی‌گیرد و در جهل و جهالت غوطه می‌زند؛ همین‌طور فرزند عابد، راه فسق و فجور را در پیش می‌گیرد. همان‌طور که فرزندِ نوح پیامبر، کفر ورزید. وقتی عذاب الهی نازل شد، نوح علیه السلام از فرزندش خواست که ایمان بیاورد و با مؤمنان سوارِ کشتی شود. الله عزوجل می‌فرماید:

﴿وَنَادَىٰ نُوحٌ ٱبۡنَهُۥ وَكَانَ فِي مَعۡزِلٖ يَٰبُنَيَّ ٱرۡكَب مَّعَنَا وَلَا تَكُن مَّعَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٤٢﴾   [هود: ٤٢]

و نوح، فرزندش را که در کناری قرار داشت، صدا زد (و گفت:) پسرم! با ما سوار شو و با کافران مباش.

اما ببینیم پسرش چه پاسخی می‌دهد؟ الله عزوجل می‌فرماید:

﴿ قَالَ سَ‍َٔاوِيٓ إِلَىٰ جَبَلٖ يَعۡصِمُنِي مِنَ ٱلۡمَآءِۚ قَالَ لَا عَاصِمَ ٱلۡيَوۡمَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَۚ وَحَالَ بَيۡنَهُمَا ٱلۡمَوۡجُ فَكَانَ مِنَ ٱلۡمُغۡرَقِينَ ٤٣ ﴾                                         [هود: ٤٣]

(پسر نوح) گفت: به کوهی پناه خواهم برد تا مرا از آب حفظ کند. (نوح) گفت: امروز در برابر عذاب الله هیچ نگه‌دارنده‌ای نیست مگر کسی که الله بر او رحم نماید. و موج در میانشان جدایی انداخت و بدین‌ترتیب (فرزند نوح) از غرق‌شدگان گردید.

نوح علیه السلام که نمی‌خواست فرزندش غرق شود، پروردگارش را ندا داد و گفت:

﴿رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِي مِنۡ أَهۡلِي وَإِنَّ وَعۡدَكَ ٱلۡحَقُّ وَأَنتَ أَحۡكَمُ ٱلۡحَٰكِمِينَ ٤٥﴾ [هود: ٤٥]

ای پروردگار من! پسرم، از خانواده‌ی من است و بی‌گمان وعده‌ات، حق و درست می‌باشد؛ و تو بهترین حکم‌رانی.

بدین‌سان نوح علیه السلام چیزی از الله متعال درخواست کرد که نسبت به آن، علم و دانش نداشت. از این‌رو روز قیامت می‌گوید: من، مقام شفاعت ندارم؛ زیرا نباید میان شفاعت‌گر و کسی که نزدش شفاعت می‌کنند، مسأله‌ای در میان باشد؛ بلکه لازمه‌ی شفاعت، این است که پیوندی قوی و ارتباطی استوار، میان شفاعت‌گر و کسی که نزدش شفاعت می‌کنند، وجود داشته باشد که هیچ چیزی، آن را مخدوش نکند. البته الله متعال، نوح علیه السلام و نیز آدم  علیه السلام را بخشید؛ ولی آن‌ها با مقام والایی که داشتند، گناه خود را مانع شفاعت کردن می‌دانند و این، به‌خاطر تعظیم الله عزوجل  و شرم و آزرمی‌ست که از او خواهند داشت.

سپس نزد ابراهیم خلیل‌الله می‌روند. ابراهیم علیه السلام نیز که به‌خاطر الله عزوجل سه دروغ گفته است، از درخواست شفاعت سر باز می‌زند. ناگفته نماند که او، در حقیقت، دروغ نگفت؛ بلکه توریه کرد. و توریه، دروغ نیست؛ ولی به‌خاطر آن‌که بسیار خداترس بود، این را مانع از شفاعت دانست و برای شفاعت کردن، پیش‌قدم نشد.

آن‌گاه مردم، نزد موسی علیه السلام می‌روند و به او می‌گویند: الله، با تو سخن گفته و تورات را به دست خویش برای تو نوشته است؛ اما موسی علیه السلام عذرخواهی می‌کند؛ زیرا مرتکب قتل شده است. موسی علیه السلام مردی قوی بود؛ روزی مشاهده کرد که دو نفر با هم درگیر شده‌اند. یکی از آن‌ها، از بنی‌اسرائیل بود و دیگری، قبطی و از خاندان فرعون. الله عزوجل در این‌باره می‌فرماید:

﴿وَدَخَلَ ٱلۡمَدِينَةَ عَلَىٰ حِينِ غَفۡلَةٖ مِّنۡ أَهۡلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيۡنِ يَقۡتَتِلَانِ هَٰذَا مِن شِيعَتِهِۦ وَهَٰذَا مِنۡ عَدُوِّهِۦۖ فَٱسۡتَغَٰثَهُ ٱلَّذِي مِن شِيعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِي مِنۡ عَدُوِّهِۦ فَوَكَزَهُۥ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيۡهِۖ قَالَ هَٰذَا مِنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ إِنَّهُۥ عَدُوّٞ مُّضِلّٞ مُّبِينٞ١٥﴾                    [القصص: ١٥]

و (موسی) هنگامی وارد شهر شد که مردم شهر، (در حال استراحت و) غافل و بی‌خبر بودند؛ آن‌جا دو مرد را دید که با هم نزاع و ستیز می‌کردند؛ یکی از آن‌ها از پیروانش بود و دیگری از دشمنانش. مردی که از پیروانش بود، در برابر دشمنش از موسی یاری خواست؛ پس موسی مشتی به او زد و او را از پا درآورد. (آن‌گاه پشیمان شد و) گفت: این، از کارهای شیطان بود؛ به‌راستی او، دشمن گم‌راه‌کننده و آشکاری‌ست.

موسی علیه السلام صبحِ روز بعد، دید شخصی که دیروز از او یاری خواسته بود، با یک نفرِ دیگر درگیر شده است. لذا دوباره تصمیم گرفت به او کمک کند:

﴿فَأَصۡبَحَ فِي ٱلۡمَدِينَةِ خَآئِفٗا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا ٱلَّذِي ٱسۡتَنصَرَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ يَسۡتَصۡرِخُهُۥۚ قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰٓ إِنَّكَ لَغَوِيّٞ مُّبِينٞ ١٨﴾                                                           [القصص: ١٨]

(شب را) با ترس و نگرانی در شهر به صبح رساند و ناگهان دید شخصی که دیروز از او یاری خواسته بود، او را به فریاد می‌خواند. موسی به او گفت: به‌راستی تو آشکارا گم‌راهی.

همین‌که خواست با شخصی که دشمن هر دوی آن‌ها بود، گلاویز شود، آن شخص به موسی علیه السلام گفت:

﴿يَٰمُوسَىٰٓ أَتُرِيدُ أَن تَقۡتُلَنِي كَمَا قَتَلۡتَ نَفۡسَۢا بِٱلۡأَمۡسِۖ﴾

ای موسی! آیا می‌خواهی مرا نیز بکشی؛ همان‌طور که دیروز شخصی را کشتی؟

لذا مردم که در جستجوی قاتل دیروز بودند، به راز قتل پی بردند و بدین‌سان آن قبطی، زیرکانه راز قتل را برملا ساخت. در هر حال، موسی علیه السلام مرتکب قتلی شد که نباید می‌شد.

مردم، روز قیامت نزد عیسی علیه السلام می‌روند و به او می‌گویند: تو، حاصل فرمانِ پروردگار هستی و به‌طور مستقیم از سوی او، جان گرفته‌ای. عیسی علیه السلام نیز از شفاعت کردن خودداری می‌کند و آن‌ها را به محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ارجاع می‌دهد و بی‌آن‌که گناهی از خود ذکر کند، می‌گوید: نزد محمد صلی الله علیه و آله و سلم بروید که الله، همه‌ی گناهان او را بخشیده است. آن‌گاه مردم، نزد رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم می‌روند و ایشان برمی‌خیزد و اجازه‌ی شفاعت می‌یابد و با شفاعت او، حساب و کتاب آغاز می‌شود.

در این حدیث که مؤلف رحمه الله ذکر کرده، آمده است: امانت و صله‌ی رحم، در دو سوی «صراط» قرار می‌گیرند. صراط، پلی‌ست که بر روی دوزخ کشیده شده است؛ علما درباره‌اش اختلاف نظر دارند که پُلِ عریض و پهناوری‌ست یا پُل تنگ و باریکی؛ زیرا در برخی از روایت‌ها آمده که این پل، از مو باریک‌تر و از شمشیر، تیزتر و بُرنده‌تر است؛ ولی مردم از روی آن عبور می‌کنند. و الله، بر هر کاری تواناست.

قلاب‌هایی بر روی این پل قرار دارد که برخی از مردم به سزای اعمالشان در این قلاب‌ها گرفتار می‌شوند و در دوزخ می‌افتند. برخی هم همانند برق، به‌سرعت از روی آن عبور می‌کنند و عده‌ای مانند شتر، از روی آن می‌گذرند. وبعضی، ماند باد؛ خلاصه این‌که هرکس مطابق جایگاه و اعمال خویش، از روی پل عبور می‌کند؛ یعنی اعمال هرکسی، او را از روی پل عبور می‌دهد. کسی که در دنیا به سوی رهنمودهای الهی شتافته و بیش از دیگران به راه و روشی که الله عزوجل بیان کرده، اهمیت ‌داده و از شریعتش پیروی کرده است، سریع‌تر از همه، از روی پُل صراط عبور می‌کند و هرکس آهسته و آرام یا با تأخیر و درنگ به سوی دین و شریعت الهی، حرکت نموده، عبورش از روی پل صراط، آرام و آهسته خواهد بود. پیامبران نیز در آن روز برای خویش دعای سلامت می‌کنند و از الله می‌خواهند که به‌سلامت از روی پل عبور نمایند؛ زیرا در آن روز، همه برای خود نگران و بیمناکند. و چرا چنین نباشند که روزِ بسیار سخت و دشواری‌ست؟ مردم در آن هنگام، به‌شدت می‌ترسند تا این‌که مسلمانان از این پل می‌گذرند و به بهشت می‌رسند؛ ولی برخی از مردم در دوزخ می‌افتند و مطابق اعمال خویش، عذاب می‌شوند.

ناگفته نماند که کافران، از روی این پل عبور نمی‌کنند؛ بلکه آن‌ها را مستقیماً به دوزخ می‌برند. بنابراین، پُل صراط مخصوص مؤمنان است و مسلمانانی که آمرزیده نشده باشند، در دوزخ می‌افتند تا مطابق اعمال خویش عذاب شوند. والله اعلم.

([۱]) صحیح مسلم، ش: ۱۹۵.

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی
مطالب مرتبط:

۲۰۷- وعن أَبِي خُبَيْبٍ بضم الخاءِ المعجمة عبد الله بنِ الزُّبَيْر رضي الله عنهما قال: لَمَّا وَقَفَ الزُّبَيْرُ يَوْمَ الْجَمَلِ دَعانِي فَقُمْتُ إِلَى جَنْبِه، فَقال: يَا بُنَيَّ إِنَّهُ لا يُقْتَلُ الْيَوْمَ إِلاَّ ظَالِمٌ أَوْ مَظْلُومٌ، وإِنِّي لاأُرَانِي إِلاَّ سَأُقْتَلُ الْيَومَ مَظْلُوماً، وَإِنَّ مِنْ أَكْبَرِ هَمِّي لَدَينْيِ أَفَتَرَى دَيْنَنَا يُبْقى مِنْ مالنا شَيْئا؟ ثُمَّ قال: بعْ مَالَنَا واقْضِ دَيْنِي، وَأَوْصَى بالثُّلُث، وَثُلُثِهِ لبنيه، يَعْنِي لبَنِي عَبْدِ الله بن الزبير ثُلُثُ الثُّلُث. قال: فَإِن فَضلِ مِنْ مالِنَا بعْدَ قَضَاءِ الدَّيْنِ شَيءٌ فثُلُثُهُ لِبَنِيك، قَالَ هِشَام: وكان بَعْضُ وَلَدِ عَبْدِ الله قَدْ وازى بَعْضَ بَني الزبَيْرِ خُبيبٍ وَعَبَّاد، وَلَهُ يَوْمَئذٍ تَسْعَةُ بَنينَ وتِسعُ بَنَات. قَالَ عَبْدُ الله: فَجَعَل يُوصِينِي بديْنِهِ وَيَقُول: يَا بُنَيَّ إِنْ عَجزْتَ عنْ شَيءٍ مِنْهُ فَاسْتَعِنْ عَلَيْهِ بموْلاي. قال: فَوَالله مَا دَريْتُ ما أرادَ حَتَّى قُلْتُ يَا أَبَتِ مَنْ مَوْلاَك؟ قال: الله. قال: فَواللَّهِ مَا وَقَعْتُ في كُرْبَةٍ مِنْ دَيْنِهِ إِلاَّ قُلْتُ: يَا مَوْلَى الزبَيْرِ اقض عَنْهُ دَيْنَه، فَيَقْضِيَه. قال: فَقُتِلَ الزُّبَيْرُ وَلَمْ يَدَعْ دِينَارًا وَلاَ دِرْهَمًا إِلاَّ أَرضِين، مِنْهَا الْغَابَةُ وَإِحْدَى عَشَرَةَ دارًا بالْمَدِينَةِ وداريْن بالْبَصْرَةِ، وَدَارًا بالْكُوفَة وَدَارًا بِمِصْر. قال: وَإِنَّمَا كَانَ دَيْنُهُ الذي كَانَ عَلَيْهِ أَنَّ الرَّجُلَ يَأْتَيهِ بِالمال، فَيَسْتَودِعُهُ إِيَّاه، فَيَقُولُ الزُّبيْرُ: لا وَلَكنْ هُوَ سَلَفٌ إِنِّي أَخْشَى عَلَيْهِ الضَّيْعةَ. وَمَا ولِي إمَارَةً قَطُّ وَلا جِبَايةً ولا خَراجًا ولا شَيْئًا إِلاَّ أَنْ يَكُونَ في غَزْوٍ مَعَ رسولِ‌الله صلی الله علیه و آله و سلم أَوْ مَعَ أَبِي‌بَكْر وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ رضي الله عنهم، قَالَ عَبْدُ الله: فَحَسَبْتُ مَا كَانَ عَلَيْهِ مِنَ الدَّيْنِ فَوَجَدْتُهُ أَلْفَيْ أَلْفٍ وَمائَتَيْ أَلْفٍ، فَلَقِيَ حَكِيمُ بْنُ حِزَامٍ عَبدَاللَّهِ بْن الزُّبَيْرِ فَقال: يَا ابْنَ أَخِي كَمْ عَلَى أَخِي مِنَ الدَّيْن؟ فَكَتَمْتُهُ وَقُلْت: مِائَةُ أَلْف. فَقال: حَكيم: وَالله مَا أَرى أَمْوَالَكُمْ تَسعُ هَذِه، فَقَالَ عَبْدُ الله: أَرَأَيْتُكَ إِنْ كَانَتْ أَلْفَي أَلْف وَمِائَتَيْ أَلْف؟ قال: مَا أَرَاكُمْ تُطِيقُونَ هَذَا، فَإِنْ عَجَزْتُمْ عَنْ شَىْء مِنْهُ فَاسْتَعِينُوا بِي. قال: وكَانَ الزُّبَيْرُ قدِ اشْتَرَى الْغَابَةَ بِسَبْعِينَ ومِائَة أَلْف، فَبَاعَهَا عَبْدُاللَّهِ بِأْلف ألفٍ وسِتِّمِائَةِ أَلْف، ثُمَّ قَامَ فَقال: مَنْ كَانَ لَهُ عَلَى الزُّبَيْرِ شَيْء فَلْيُوافِنَا بِالْغَابَةِ، فأَتَاهُ عبْدُاللَّهِ بْنُ جَعفر، وكَانَ لَهُ عَلَى الزُّبَيْرِ أَرْبعُمِائةِ أَلْف، فَقَالَ لعَبْدِ الله: إِنْ شِئْتُمْ تَرَكْتُهَا لَكُم؟ قَالَ عَبْدُ الله: لا، قال: فَإِنْ شِئْتُمْ جعَلْتُمْوهَا فِيمَا تُؤخِّرُونَ إِنْ أَخَّرْتُم، فقال عَبْدُ الله: لا، قال: فَاقْطَعُوا لِي قِطْعَةً، قال عبْدُ الله: لَكَ مِنْ هاهُنا إِلَى هاهُنَا. فَبَاعَ عَبْدُ الله مِنْهَا فَقَضَى عَنْهُ دَيْنَه، وَوَفَّاهُ وَبَقِيَ منْهَا أَرْبَعةُ أَسْهُمٍ وَنِصْف، فَقَدم عَلَى مُعَاوِيَةَ وَعَنْدَهُ عَمْرُو بْنُ عُثْمَان، وَالْمُنْذِرُ بْنُ الزُّبيْر، وَابْن زَمْعَةَ. فقال لَهُ مُعَاوِيَةُ: كَمْ قُوِّمَتِ الْغَابَةُ؟ قال: كُلُّ سَهْمٍ بِمائَةِ أَلْفٍ قال: كَمْ بَقِي مِنْهَا؟ قال: أَرْبَعَةُ أَسْهُمٍ ونِصْف، فقال الْمُنْذرُ بْنُ الزَّبَيْر: قَدْ أَخَذْتُ مِنْهَا سَهْمًا بِمائَةِ أَلْف، وقال عَمْرُو بنُ عُثْمان: قَدْ أَخَذْتُ مِنْهَا سَهْمًا بِمِائَةِ أَلْف. وقال ابْن زمْعَةَ : قَدُ أَخَذْتُ مِنها سَهْمًا بِمِائَةِ أَلْف، فَقَالَ مُعَاوِيةُ : كَمْ بَقِيَ مِنْهَا؟ قال: سَهْمٌ ونصْفُ سَهْم، قال: قَدْ أَخَذْتُهُ بِخَمسينَ ومائَةِ ألف. قال: وبَاعَ عَبْدُ الله بْنُ جَعْفَرٍ نصِيبَهُ مِنْ مُعَاوِيَةَ بسِتِّمِائَةِ أَلْفٍ. فَلَمَّا فَرغَ ابنُ الزُّبَيْرِ مِنْ قََضاءِ ديْنِهِ قَالَ بَنُو الزُّبْير: اقْسِمْ بَيْنَنَا مِيراثَنَا. قال: وَاللَّهِ لا أَقْسِمُ بيْنَكُمْ حَتَّى أَنَادِيَ بالموسم أَرْبَع سِنِين: أَلا مَنْ كان لَهُ عَلَى الزُّبَيَّرِ دَيْنٌ فَلْيَأْتِنَا فَلْنَقْضِه. فَجَعَلَ كُلُّ سَنَةٍ يُنَادِي في الْمَوسم، فَلَمَّا مَضى أَرْبَعُ سِنينَ قَسم بَيْنَهُمْ ودَفَعَ الثُلث وكَان للزُّبَيْرِ أَرْبَعُ نِسْوةٍ، فَأَصاب كُلَّ امْرَأَةٍ أَلْفُ أَلْفٍ ومِائَتَا أَلْف، فَجَمِيعُ مَالِهِ خَمْسُونَ أَلْف أَلْفٍ ومِائَتَا أَلْف. [روایت بخاري]

۲۰۷- وعن أَبِي خُبَيْبٍ بضم الخاءِ المعجمة عبد الله بنِ الزُّبَيْر  رضي الله عنهما قال: لَمَّا وَقَفَ الزُّبَيْرُ يَوْمَ الْجَمَلِ دَعانِي فَقُمْتُ إِلَى جَنْبِه، فَقال: يَا بُنَيَّ إِنَّهُ لا يُقْتَلُ الْيَوْمَ إِلاَّ ظَالِمٌ أَوْ مَظْلُومٌ، وإِنِّي لاأُرَانِي إِلاَّ سَأُقْتَلُ الْيَومَ مَظْلُوماً، وَإِنَّ مِنْ أَكْبَرِ هَمِّي لَدَينْيِ أَفَتَرَى دَيْنَنَا يُبْقى مِنْ مالنا شَيْئا؟ ثُمَّ قال: بعْ […]

ادامه مطلب …

۲۰۵- وعن حُذيْفَة بنِ الْيمان رضي الله عنه قال: حدَّثنا رسولُ‌الله صلی الله علیه و آله و سلم حَديثْين قَدْ رَأَيْتُ أَحدهُمَا، وَأَنَا أَنْتظرُ الآخَر: حدَّثَنا أَنَّ الأَمَانَة نَزلتْ في جَذْرِ قُلُوبِ الرِّجَال، ثُمَّ نَزَلَ الْقُرآنُ فَعلموا مِنَ الْقُرْآن، وَعلِمُوا مِنَ السُّنَّةِ ، ثُمَّ حَدَّثنا عَنْ رَفْعِ الأَمانَةِ فَقال: «يَنَامُ الرَّجل النَّوْمةَ فَتُقبضُ الأَمَانَةُ مِنْ قَلْبِه، فَيظلُّ أَثَرُهَا مِثْلَ الْوَكْت، ثُمَّ ينامُ النَّوْمَةَ فَتُقبضُ الأَمَانَةُ مِنْ قَلْبِه، فَيظلُّ أَثَرُهَا مِثْل أثرِ الْمَجْل، كجَمْرٍ دَحْرجْتَهُ عَلَى رِجْلك، فَنفطَ فتَراه مُنْتبراً وَلَيْسَ فِيهِ شَيءٌ» ثُمَّ أَخذَ حَصَاةً فَدَحْرجَهَا عَلَى رِجْلِه، فَيُصْبحُ النَّاسُ يَتبايَعون، فَلا يَكادُ أَحَدٌ يُؤدِّي الأَمَانَةَ حَتَّى يُقال: إِنَّ في بَنِي فَلانٍ رَجُلاً أَمِينا، حَتَّى يُقَالَ لِلَّرجل: مَا أَجْلدهُ مَا أَظْرَفه، مَا أَعْقلَه، وَمَا في قلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَل مِنْ إِيمانٍ. وَلَقَدْ أَتَى عَلَيَّ زَمَانٌ وَمَا أُبَالِي أَيُّكُمْ بايعْت، لَئِنْ كَانَ مُسْلماً ليردُنَّهُ عَليَّ دِينُه، ولَئِنْ كَانَ نَصْرانياً أَوْ يَهُوديًّا لَيُرُدنَّهُ عَلَيَّ سَاعِيه، وأَمَّا الْيَوْمَ فَما كُنْتُ أُبايُعُ مِنْكمْ إِلاَّ فُلاناً وَفلاناً». [متفقٌ عليه]

۲۰۵- وعن حُذيْفَة بنِ الْيمان رضي الله عنه قال: حدَّثنا رسولُ‌الله صلی الله علیه و آله و سلم حَديثْين قَدْ رَأَيْتُ أَحدهُمَا، وَأَنَا أَنْتظرُ الآخَر: حدَّثَنا أَنَّ الأَمَانَة نَزلتْ في جَذْرِ قُلُوبِ الرِّجَال، ثُمَّ نَزَلَ الْقُرآنُ فَعلموا مِنَ الْقُرْآن، وَعلِمُوا مِنَ السُّنَّةِ ، ثُمَّ حَدَّثنا عَنْ رَفْعِ الأَمانَةِ فَقال: «يَنَامُ الرَّجل النَّوْمةَ فَتُقبضُ الأَمَانَةُ مِنْ […]

ادامه مطلب …

۲۰۴- عن أَبي هريرة رضي الله عنه أنَّ رسولَ‌الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: «آيَةُ المُنَافِقِ ثَلاثٌ: إِذَا حَدَّثَ كَذَب، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَف، وإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ». [متفقٌ عليه]وفي رواية : «وَإِنْ صَامَ وَصَلَّى وزعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ».

۲۰۴- عن أَبي هريرة رضي الله عنه أنَّ رسولَ‌الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: «آيَةُ المُنَافِقِ ثَلاثٌ: إِذَا حَدَّثَ كَذَب، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَف، وإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ». [متفقٌ عليه]([۱]) وفي رواية : «وَإِنْ صَامَ وَصَلَّى وزعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ». ترجمه: ابوهریره رضي الله عنه می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: […]

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه