سه‌شنبه 22 ربیع‌الثانی 1447
۲۲ مهر ۱۴۰۴
14 اکتبر 2025

۲۰۴- عن أَبي هريرة رضي الله عنه أنَّ رسولَ‌الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: «آيَةُ المُنَافِقِ ثَلاثٌ: إِذَا حَدَّثَ كَذَب، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَف، وإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ». [متفقٌ عليه]وفي رواية : «وَإِنْ صَامَ وَصَلَّى وزعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ».

۲۰۴- عن أَبي هريرة رضي الله عنه أنَّ رسولَ‌الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: «آيَةُ المُنَافِقِ ثَلاثٌ: إِذَا حَدَّثَ كَذَب، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَف، وإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ». [متفقٌ عليه]([۱])

وفي رواية : «وَإِنْ صَامَ وَصَلَّى وزعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ».

ترجمه: ابوهریره رضي الله عنه می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «نشانه‌‌ی منافق، سه چیز است: هنگام سخن گفتن، دروغ می‌گوید؛ و چون وعده می‌دهد، خُلف وعده می‌کند؛ و هرگاه امانتی به او بسپارند، در امانت، خیانت می‌نماید».

در روایت دیگری آمده است: «هرچند روزه بگیرد، و نماز بخواند و خود را مسلمان بپندارند».

شرح

مؤلف رحمه الله حدیثی بدین مضمون از ابوهریره رضي الله عنه نقل کرده که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «نشانه‌‌ی منافق، سه چیز است: هنگام سخن گفتن، دروغ می‌گوید؛ و چون وعده می‌دهد، خُلف وعده می‌کند؛ و هرگاه امانتی به او بسپارند، در امانت، خیانت می‌نماید. هرچند روزه بگیرد، و نماز بخواند و گمان کند که مسلمان است».

در حدیث، واژه‌ی «آیه» آمده که به معنای نشانه است؛ همان‌طور که الله عزوجل می‌فرماید:

﴿ أَوَ لَمۡ يَكُن لَّهُمۡ ءَايَةً أَن يَعۡلَمَهُۥ عُلَمَٰٓؤُاْ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ١٩٧ ﴾    [الشعراء : ١٩٧]

آيا برای ایشان (همین) نشانه (کافی) نیست که دانشمندان بنى‏اسرائيل از درستی قرآن آگاهند؟

یعنی وصف قرآن در کتاب‌های پیشین آمده و این، بیان‌گرِ حقاینت قرآن و صداقت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است و نشان می‌دهد که او، همان پیامبری‌ست که عیسی علیه السلام به آمدنِ وی مژده داده است. همان‌طور که گفتم، «آیه» به معنای نشانه است؛ همان‌گونه که الله عزوجل می‌فرماید:

﴿وَءَايَةٞ لَّهُمۡ أَنَّا حَمَلۡنَا ذُرِّيَّتَهُمۡ فِي ٱلۡفُلۡكِ ٱلۡمَشۡحُونِ ٤١﴾                  [يس: ٤١]

و این‌که ما، فرزندانشان (انسان‌ها) را بر کشتی‌های پر از کالا و سرنشین، سوار کردیم، برایشان نشانه‌ای (از قدرت پروردگار) است.

لذا آیه، یعنی نشانه و «آيَةُ المُنَافِقِ ثَلاثٌ»، یعنی: نشانه‌ی منافق، سه چیز است.

منافق به کسی اطلاق می‌شود که هرچند اظهار نیکی می‌کند، اما باطنِ بدی دارد؛ مانند کسی که به‌ظاهر ادعای مسلمانی می‌کند، ولی در باطنش کافر است. واژه‌ی «نفاق» یا «منافق» در اصل برگرفته از کلمه‌ی «نافقاء الیربوع» می‌باشد که به معنای «موش صحرایی» است. موش صحرایی، سوراخی در زمین حفر می‌کند و علاوه بر سوراخ یا دربِ اصلی که برای لانه‌اش می‌کَنَد، سوراخ دیگری هم برای خروج اضطراری حفر می‌کند که دیده نمی‌شود و هنگامی که احساس خطر می‌نماید، با سرش به این دربِ مخفی می‌زند و فرار می‌کند. منافق نیز همین‌گونه است؛ از این‌رو اظهار نیکی می‌نماید، ولی باطنِ بدی دارد یا به‌ظاهر، مسلمان است و در باطن، کافر.

سرآغاز پیدایش نفاق در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، پس از غزوه‌ی «بدر» بود. تعدادی از سران قریش در «بدر» کشته شدند و مسلمانان پیروز گشتند؛ بازتاب این پیروزی، این بود که برخی از کافران، از غلبه و پیروزی مسلمانان در هراس افتادند؛ از این‌رو به‌ظاهر اسلام آوردند و ادعا کردند که مسلمان شده‌اند. همان‌طور که الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَيَٰطِينِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَكُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ ١٤﴾                                                                    [البقرة: ١٤]

و هنگامی که با مؤمنان، روبرو می­شوند، می­گویند: (ما نیز همانند شما) ایمان آورده­ایم؛ و چون با شیاطین و دوستان گم‌راهشان، تنها می­شوند، می‌گویند: ما با شما هستیم و تنها (مؤمنان را) به استهزا و ریشخند می‌گیریم.

الله عزوجل می‌فرماید:

﴿ٱللَّهُ يَسۡتَهۡزِئُ بِهِمۡ وَيَمُدُّهُمۡ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ ١٥﴾                 [البقرة: ١٥]

الله، آن‌ها را به استهزا می‌گیرد و رهایشان می‌کند تا کورکورانه، به گم‌راهی و سرکشی خویش ادامه دهند.

و نیز درباره‌ی منافقان می‌فرماید:

﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ نَشۡهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ ١﴾                                                         [المنافقون: ١]

هنگامی که منافقان نزدت می‌آیند، می‌گویند: «گواهی می‌دهیم که تو، فرستاده‌ی الله هستی». و الله، می‌داند که به‌راستی، تو، فرستاده‌ی اویی. و الله، گواهی می‌دهد که منافقان، دروغ‌گویند.

لذا الله عزوجل گواهی منافقان را که از سرِ ایمان نبود، رد کرد و گواهی داد که آن‌ها در ادعایشان که چنین شهادتی می‌دهند، دروغ‌گویند.

منافق، نشانه‌هایی دارد که مؤمنان زیرک و باهوشی که از نور ایمان برخوردارند، منافقان را از نشانه‌ها و ویژگی‌هایشان می‌شناسند. البته گاه نشانه‌های آشکاری وجود دارد که نیازی به فراست و زیرکی نیست؛ از جمله همین سه نشانه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برشمرده و فرموده است: «هنگام سخن گفتن، دروغ می‌گویند». مثلاً می‌گویند: فلانی، چنین و چنان کرده است؛ ولی وقتی بررسی می‌کنید، متوجه می‌شوید که دروغ گفته‌اند. لذا شخصی که معمولاً دروغ می‌گوید، در قلبش، شعبه یا بخشی از نفاق وجود دارد.

ویژگی یا نشانه‌ی دوم نفاق: «و چون وعده می‌دهد، خُلف وعده می‌کند»؛ یعنی آدمی نیست که به قول و قرارش پای‌بند باشد؛ اگر قرار می‌گذارد که به عنوان مثال ساعت هفتِ صبح در فلان‌جا نزدت بیاید، سرِ قرارش حاضر نمی‌شود یا مثلاً می‌گوید: فلان چیز را به تو خواهم داد، ولی به قول خود وفا نمی‌کند؛ از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «و چون وعده‌ای می‌دهد، خُلف وعده می‌کند». اما مؤمن، به وعده و پیمان خویش، پای‌بند است و به آن وفا می‌نماید. همان‌طور که الله جل جلاله می‌فرماید:

﴿وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْ﴾                                             [البقرة: ١٧٧]

و چون پیمانی ببندند، به آن وفا می‌کنند.

بر خلاف منافق که به پیمان خویش، وفا نمی‌کند. لذا اگر کسی به قول و قرار خویش، متعهد و پای‌بند نباشد، در دل او، بخشی از نفاق وجود دارد.

و سومین نشانه‌ی منافق، این است که «در امانت، خیانت می‌کند». همین بخش حدیث، شاهدِ موضوع می‌باشد که مؤلف، آن را در این باب ذکر کرده است. یکی از نشانه‌های منافق، این است که اگر مالی به او بسپاری، در آن خیانت می‌کند و اگر رازی را به او بگویی، آن را فاش می‌گرداند و چنان‌که درباره‌ی نزدیکان و خانواده‌ی خویش به او اعتماد کنی، به تو خیانت می‌کند؛ در معامله و داد و ستدی که به او اعتماد کرده‌ای، خیانت می‌ورزد. خلاصه این‌که درباره‌ی هیچ امانتی قابل اعتماد نیست؛ و این، نشان می‌دهد که در قلبش، نفاق وجود دارد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با بیان ویژگی‌ها و نشانه‌های منافق، دو نکته‌ی مهم را بیان فرموده است:

نکته‌ی اول: این‌که باید از چنین ویژگی‌هایی دوری کنیم؛ زیرا این‌ها، نشانه‌های منافق است و بیم آن می‌رود که این نفاق عملی، به نفاق اعتقادی بینجامد. انسانی که در اعتقاد، منافق است، از دایره‌ی اسلام خارج می‌باشد.

نکته‌ی دوم: باید از کسانی که چنین ویژگی‌هایی دارند، دوری نماییم و بدانیم که منافق و غیرقابل اعتمادند و هر آن، امکان دارد که به ما خیانت کنند یا ما را به‌بازی بگیرند و با چرب‌زبانی و تملق و چاپلوسی فریبمان دهند. وقتی، این‌ها، نشانه‌های نفاق است، عکسِ آن، نشانه‌های ایمان می‌باشد؛ پس مؤمن، کسی‌ست که دروغ نمی‌گوید، خُلف وعده نمی‌کند و امانت‌دار است.

گاه مشاهده می‌شود که وقتی با کسی قول و قراری می‌گذاریم، می‌گوید: «وعده‌ی انگلیسی‌ست یا وعده‌ی مسلمانی؟» یعنی انگلیسی‌ها، به قول و قرار خویش متعهد و پای‌بند هستند. روشن است که چنین سخنی برآمده از بی‌خردی و فریفته شدن به کافران است. اگرچه برخی از انگیسی‌ها مسلمان هستند، ولی بیش‌ترِ آن‌ها کافرند و به فرض این‌که به وعده‌های خویش پای‌بند باشند، این، به‌خاطر الله و اجرای حکم او نیست؛ بلکه به دنبال منافع خویش هستند و می‌خواهند سیمای خوبی از خود در برابر دیگران به تصویر بکشند. در هر حال، مسلمان وظیفه دارد به عهد و پیمان خویش وفادار باشد و خُلف وعده نکند. لذا هرگاه می‌خواستید از پای‌بندی طرفِ مقابل خود به قول و قرارش مطمئن شوید، به جای این‌که چنین سخنی بگویید، از او بپرسید: قول و قرارت، قول و قرارِ مسلمان است یا منافق؟ درستش، این است؛ زیرا هیچ‌کس همانند مؤمن به عهد و پیمان خویش، وفادار نیست و اگر کسی، خُلف وعده می‌کند، این، یکی از ویژگی‌های نفاق است.

([۱]) صحیح بخاری، ش: ۳۳؛ و صحیح مسلم، ش:۵۹.

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی
مطالب مرتبط:

۲۰۶- وعن حُذَيْفَةَ، وَأَبي هريرة رضي الله عنهما قالا: قال رسولُ‌الله صلی الله علیه و آله و سلم: «يَجْمعُ اللهُ تَباركَ وَتَعَالَى النَّاسَ فَيُقُومُ الْمُؤمِنُونَ حَتَّى تُزْلفَ لَهُمُ الْجَنَّةُ، فَيَأْتُونَ آدَمَ صلواتُ الله عَلَيْه، فَيَقُولُون: يَا أَبَانَا اسْتفْتحْ لَنَا الْجَنَّةَ، فَيقُول: وهَلْ أَخْرجكُمْ مِنْ الْجنَّةِ إِلاَّ خَطِيئَةُ أَبِيكُم، لَسْتُ بصاحبِ ذَلِك، اذْهَبُوا إِلَى ابْنِي إبْراهِيمَ خَلِيل الله، قَالَ: فَيأتُونَ إبْرَاهِيم، فيقُولُ إبْرَاهِيم: لَسْتُ بصَاحِبِ ذَلِك إِنَّمَا كُنْتُ خَلِيلاً مِنْ وَرَاءَ وراء، اعْمَدُوا إِلَى مُوسَى الذي كَلَّمهُ الله تَكْلِيما، فَيَأْتُونَ مُوسَى، فيقُول: لسْتُ بِصَاحِب ذلكَ، اذْهَبُوا إِلَى عِيسى كَلِمَةِ الله ورُوحِهِ، فَيقُولُ عيسَى: لَسْتُ بِصَاحِبِ ذلكَ. فَيَأْتُونَ مُحَمَّدًا صلی الله علیه و آله و سلم، فَيَقُومُ فَيُؤْذَنُ لَه، وَتُرْسَلُ الأَمانَةُ والرَّحِمُ فَيَقُومَان جنْبَتَي الصراطِ يَمِيناً وشِمالا، فيَمُرُّ أَوَّلُكُمْ كَالْبَرْقِ». قُلْت: بأَبِي وَأُمِّي، أَيُّ شَيءٍ كَمَرِّ الْبَرْق؟ قال: «أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ يمُرُّ ويَرْجعُ في طَرْفَةِ عَيْن؟ ثُمَّ كَمَرِّ الريحِ ثُمَّ كَمرِّ الطَّيْر وَأَشَدُّ الرِّجالِ تَجْرِي بهمْ أَعْمَالُهُم، ونَبيُّكُمْ قَائِمٌ عَلَى الصرِّاطِ يَقُول: رَبِّ سَلِّم، حَتَّى تَعْجِزَ أَعْمَالُ الْعبَاد، حَتَّى يَجئَ الرَّجُلُ لا يَسْتَطِيعُ السَّيْرَ إلاَّ زَحْفا، وفِي حافَتَي الصرِّاطِ كَلالِيبُ مُعَلَّقَةٌ مَأْمُورَةٌ بأَخْذِ مَنْ أُمِرَتْ بِه، فَمَخْدُوشٌ نَاجٍ وَمُكَرْدَسٌ في النَّارِ». وَالَّذِي نَفْسُ أَبِي هُرَيْرَةَ بِيَدِهِ إِنَّ قَعْرَ جَهنَّم لَسبْعُونَ خَريفا. [روایت مسلم]

۲۰۶- وعن حُذَيْفَةَ، وَأَبي هريرة رضي الله عنهما قالا: قال رسولُ‌الله صلی الله علیه و آله و سلم: «يَجْمعُ اللهُ تَباركَ وَتَعَالَى النَّاسَ فَيُقُومُ الْمُؤمِنُونَ حَتَّى تُزْلفَ لَهُمُ الْجَنَّةُ، فَيَأْتُونَ آدَمَ صلواتُ الله عَلَيْه، فَيَقُولُون: يَا أَبَانَا اسْتفْتحْ لَنَا الْجَنَّةَ، فَيقُول: وهَلْ أَخْرجكُمْ مِنْ الْجنَّةِ إِلاَّ خَطِيئَةُ أَبِيكُم، لَسْتُ بصاحبِ ذَلِك، اذْهَبُوا إِلَى ابْنِي إبْراهِيمَ […]

ادامه مطلب …

۲۰۵- وعن حُذيْفَة بنِ الْيمان رضي الله عنه قال: حدَّثنا رسولُ‌الله صلی الله علیه و آله و سلم حَديثْين قَدْ رَأَيْتُ أَحدهُمَا، وَأَنَا أَنْتظرُ الآخَر: حدَّثَنا أَنَّ الأَمَانَة نَزلتْ في جَذْرِ قُلُوبِ الرِّجَال، ثُمَّ نَزَلَ الْقُرآنُ فَعلموا مِنَ الْقُرْآن، وَعلِمُوا مِنَ السُّنَّةِ ، ثُمَّ حَدَّثنا عَنْ رَفْعِ الأَمانَةِ فَقال: «يَنَامُ الرَّجل النَّوْمةَ فَتُقبضُ الأَمَانَةُ مِنْ قَلْبِه، فَيظلُّ أَثَرُهَا مِثْلَ الْوَكْت، ثُمَّ ينامُ النَّوْمَةَ فَتُقبضُ الأَمَانَةُ مِنْ قَلْبِه، فَيظلُّ أَثَرُهَا مِثْل أثرِ الْمَجْل، كجَمْرٍ دَحْرجْتَهُ عَلَى رِجْلك، فَنفطَ فتَراه مُنْتبراً وَلَيْسَ فِيهِ شَيءٌ» ثُمَّ أَخذَ حَصَاةً فَدَحْرجَهَا عَلَى رِجْلِه، فَيُصْبحُ النَّاسُ يَتبايَعون، فَلا يَكادُ أَحَدٌ يُؤدِّي الأَمَانَةَ حَتَّى يُقال: إِنَّ في بَنِي فَلانٍ رَجُلاً أَمِينا، حَتَّى يُقَالَ لِلَّرجل: مَا أَجْلدهُ مَا أَظْرَفه، مَا أَعْقلَه، وَمَا في قلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَل مِنْ إِيمانٍ. وَلَقَدْ أَتَى عَلَيَّ زَمَانٌ وَمَا أُبَالِي أَيُّكُمْ بايعْت، لَئِنْ كَانَ مُسْلماً ليردُنَّهُ عَليَّ دِينُه، ولَئِنْ كَانَ نَصْرانياً أَوْ يَهُوديًّا لَيُرُدنَّهُ عَلَيَّ سَاعِيه، وأَمَّا الْيَوْمَ فَما كُنْتُ أُبايُعُ مِنْكمْ إِلاَّ فُلاناً وَفلاناً». [متفقٌ عليه]

۲۰۵- وعن حُذيْفَة بنِ الْيمان رضي الله عنه قال: حدَّثنا رسولُ‌الله صلی الله علیه و آله و سلم حَديثْين قَدْ رَأَيْتُ أَحدهُمَا، وَأَنَا أَنْتظرُ الآخَر: حدَّثَنا أَنَّ الأَمَانَة نَزلتْ في جَذْرِ قُلُوبِ الرِّجَال، ثُمَّ نَزَلَ الْقُرآنُ فَعلموا مِنَ الْقُرْآن، وَعلِمُوا مِنَ السُّنَّةِ ، ثُمَّ حَدَّثنا عَنْ رَفْعِ الأَمانَةِ فَقال: «يَنَامُ الرَّجل النَّوْمةَ فَتُقبضُ الأَمَانَةُ مِنْ […]

ادامه مطلب …

۲۰۷- وعن أَبِي خُبَيْبٍ بضم الخاءِ المعجمة عبد الله بنِ الزُّبَيْر رضي الله عنهما قال: لَمَّا وَقَفَ الزُّبَيْرُ يَوْمَ الْجَمَلِ دَعانِي فَقُمْتُ إِلَى جَنْبِه، فَقال: يَا بُنَيَّ إِنَّهُ لا يُقْتَلُ الْيَوْمَ إِلاَّ ظَالِمٌ أَوْ مَظْلُومٌ، وإِنِّي لاأُرَانِي إِلاَّ سَأُقْتَلُ الْيَومَ مَظْلُوماً، وَإِنَّ مِنْ أَكْبَرِ هَمِّي لَدَينْيِ أَفَتَرَى دَيْنَنَا يُبْقى مِنْ مالنا شَيْئا؟ ثُمَّ قال: بعْ مَالَنَا واقْضِ دَيْنِي، وَأَوْصَى بالثُّلُث، وَثُلُثِهِ لبنيه، يَعْنِي لبَنِي عَبْدِ الله بن الزبير ثُلُثُ الثُّلُث. قال: فَإِن فَضلِ مِنْ مالِنَا بعْدَ قَضَاءِ الدَّيْنِ شَيءٌ فثُلُثُهُ لِبَنِيك، قَالَ هِشَام: وكان بَعْضُ وَلَدِ عَبْدِ الله قَدْ وازى بَعْضَ بَني الزبَيْرِ خُبيبٍ وَعَبَّاد، وَلَهُ يَوْمَئذٍ تَسْعَةُ بَنينَ وتِسعُ بَنَات. قَالَ عَبْدُ الله: فَجَعَل يُوصِينِي بديْنِهِ وَيَقُول: يَا بُنَيَّ إِنْ عَجزْتَ عنْ شَيءٍ مِنْهُ فَاسْتَعِنْ عَلَيْهِ بموْلاي. قال: فَوَالله مَا دَريْتُ ما أرادَ حَتَّى قُلْتُ يَا أَبَتِ مَنْ مَوْلاَك؟ قال: الله. قال: فَواللَّهِ مَا وَقَعْتُ في كُرْبَةٍ مِنْ دَيْنِهِ إِلاَّ قُلْتُ: يَا مَوْلَى الزبَيْرِ اقض عَنْهُ دَيْنَه، فَيَقْضِيَه. قال: فَقُتِلَ الزُّبَيْرُ وَلَمْ يَدَعْ دِينَارًا وَلاَ دِرْهَمًا إِلاَّ أَرضِين، مِنْهَا الْغَابَةُ وَإِحْدَى عَشَرَةَ دارًا بالْمَدِينَةِ وداريْن بالْبَصْرَةِ، وَدَارًا بالْكُوفَة وَدَارًا بِمِصْر. قال: وَإِنَّمَا كَانَ دَيْنُهُ الذي كَانَ عَلَيْهِ أَنَّ الرَّجُلَ يَأْتَيهِ بِالمال، فَيَسْتَودِعُهُ إِيَّاه، فَيَقُولُ الزُّبيْرُ: لا وَلَكنْ هُوَ سَلَفٌ إِنِّي أَخْشَى عَلَيْهِ الضَّيْعةَ. وَمَا ولِي إمَارَةً قَطُّ وَلا جِبَايةً ولا خَراجًا ولا شَيْئًا إِلاَّ أَنْ يَكُونَ في غَزْوٍ مَعَ رسولِ‌الله صلی الله علیه و آله و سلم أَوْ مَعَ أَبِي‌بَكْر وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ رضي الله عنهم، قَالَ عَبْدُ الله: فَحَسَبْتُ مَا كَانَ عَلَيْهِ مِنَ الدَّيْنِ فَوَجَدْتُهُ أَلْفَيْ أَلْفٍ وَمائَتَيْ أَلْفٍ، فَلَقِيَ حَكِيمُ بْنُ حِزَامٍ عَبدَاللَّهِ بْن الزُّبَيْرِ فَقال: يَا ابْنَ أَخِي كَمْ عَلَى أَخِي مِنَ الدَّيْن؟ فَكَتَمْتُهُ وَقُلْت: مِائَةُ أَلْف. فَقال: حَكيم: وَالله مَا أَرى أَمْوَالَكُمْ تَسعُ هَذِه، فَقَالَ عَبْدُ الله: أَرَأَيْتُكَ إِنْ كَانَتْ أَلْفَي أَلْف وَمِائَتَيْ أَلْف؟ قال: مَا أَرَاكُمْ تُطِيقُونَ هَذَا، فَإِنْ عَجَزْتُمْ عَنْ شَىْء مِنْهُ فَاسْتَعِينُوا بِي. قال: وكَانَ الزُّبَيْرُ قدِ اشْتَرَى الْغَابَةَ بِسَبْعِينَ ومِائَة أَلْف، فَبَاعَهَا عَبْدُاللَّهِ بِأْلف ألفٍ وسِتِّمِائَةِ أَلْف، ثُمَّ قَامَ فَقال: مَنْ كَانَ لَهُ عَلَى الزُّبَيْرِ شَيْء فَلْيُوافِنَا بِالْغَابَةِ، فأَتَاهُ عبْدُاللَّهِ بْنُ جَعفر، وكَانَ لَهُ عَلَى الزُّبَيْرِ أَرْبعُمِائةِ أَلْف، فَقَالَ لعَبْدِ الله: إِنْ شِئْتُمْ تَرَكْتُهَا لَكُم؟ قَالَ عَبْدُ الله: لا، قال: فَإِنْ شِئْتُمْ جعَلْتُمْوهَا فِيمَا تُؤخِّرُونَ إِنْ أَخَّرْتُم، فقال عَبْدُ الله: لا، قال: فَاقْطَعُوا لِي قِطْعَةً، قال عبْدُ الله: لَكَ مِنْ هاهُنا إِلَى هاهُنَا. فَبَاعَ عَبْدُ الله مِنْهَا فَقَضَى عَنْهُ دَيْنَه، وَوَفَّاهُ وَبَقِيَ منْهَا أَرْبَعةُ أَسْهُمٍ وَنِصْف، فَقَدم عَلَى مُعَاوِيَةَ وَعَنْدَهُ عَمْرُو بْنُ عُثْمَان، وَالْمُنْذِرُ بْنُ الزُّبيْر، وَابْن زَمْعَةَ. فقال لَهُ مُعَاوِيَةُ: كَمْ قُوِّمَتِ الْغَابَةُ؟ قال: كُلُّ سَهْمٍ بِمائَةِ أَلْفٍ قال: كَمْ بَقِي مِنْهَا؟ قال: أَرْبَعَةُ أَسْهُمٍ ونِصْف، فقال الْمُنْذرُ بْنُ الزَّبَيْر: قَدْ أَخَذْتُ مِنْهَا سَهْمًا بِمائَةِ أَلْف، وقال عَمْرُو بنُ عُثْمان: قَدْ أَخَذْتُ مِنْهَا سَهْمًا بِمِائَةِ أَلْف. وقال ابْن زمْعَةَ : قَدُ أَخَذْتُ مِنها سَهْمًا بِمِائَةِ أَلْف، فَقَالَ مُعَاوِيةُ : كَمْ بَقِيَ مِنْهَا؟ قال: سَهْمٌ ونصْفُ سَهْم، قال: قَدْ أَخَذْتُهُ بِخَمسينَ ومائَةِ ألف. قال: وبَاعَ عَبْدُ الله بْنُ جَعْفَرٍ نصِيبَهُ مِنْ مُعَاوِيَةَ بسِتِّمِائَةِ أَلْفٍ. فَلَمَّا فَرغَ ابنُ الزُّبَيْرِ مِنْ قََضاءِ ديْنِهِ قَالَ بَنُو الزُّبْير: اقْسِمْ بَيْنَنَا مِيراثَنَا. قال: وَاللَّهِ لا أَقْسِمُ بيْنَكُمْ حَتَّى أَنَادِيَ بالموسم أَرْبَع سِنِين: أَلا مَنْ كان لَهُ عَلَى الزُّبَيَّرِ دَيْنٌ فَلْيَأْتِنَا فَلْنَقْضِه. فَجَعَلَ كُلُّ سَنَةٍ يُنَادِي في الْمَوسم، فَلَمَّا مَضى أَرْبَعُ سِنينَ قَسم بَيْنَهُمْ ودَفَعَ الثُلث وكَان للزُّبَيْرِ أَرْبَعُ نِسْوةٍ، فَأَصاب كُلَّ امْرَأَةٍ أَلْفُ أَلْفٍ ومِائَتَا أَلْف، فَجَمِيعُ مَالِهِ خَمْسُونَ أَلْف أَلْفٍ ومِائَتَا أَلْف. [روایت بخاري]

۲۰۷- وعن أَبِي خُبَيْبٍ بضم الخاءِ المعجمة عبد الله بنِ الزُّبَيْر  رضي الله عنهما قال: لَمَّا وَقَفَ الزُّبَيْرُ يَوْمَ الْجَمَلِ دَعانِي فَقُمْتُ إِلَى جَنْبِه، فَقال: يَا بُنَيَّ إِنَّهُ لا يُقْتَلُ الْيَوْمَ إِلاَّ ظَالِمٌ أَوْ مَظْلُومٌ، وإِنِّي لاأُرَانِي إِلاَّ سَأُقْتَلُ الْيَومَ مَظْلُوماً، وَإِنَّ مِنْ أَكْبَرِ هَمِّي لَدَينْيِ أَفَتَرَى دَيْنَنَا يُبْقى مِنْ مالنا شَيْئا؟ ثُمَّ قال: بعْ […]

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه