سه‌شنبه 22 ربیع‌الثانی 1447
۲۲ مهر ۱۴۰۴
14 اکتبر 2025

۱۶۰- عنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه عَنِ النَّبيِّ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «دَعُونِي ما تَرَكتُكُمْ: إِنَّما أَهْلَكَ من كَانَ قبْلكُم كَثْرةُ سُؤَالِهم، وَاخْتِلافُهُمْ عَلَى أَنْبيائِهمْ، فَإِذا نَهَيْتُكُمْ عنْ شَيْءٍ فاجْتَنِبُوه، وَإِذا أَمَرْتُكُمْ بأَمْرٍ فَأْتُوا مِنْهُ ما اسْتَطَعْتُمْ». [متفقٌ عليه]

۱۶۰- فالأَوَّل: عنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه عَنِ النَّبيِّ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «دَعُونِي ما تَرَكتُكُمْ: إِنَّما أَهْلَكَ من كَانَ قبْلكُم كَثْرةُ سُؤَالِهم، وَاخْتِلافُهُمْ عَلَى أَنْبيائِهمْ، فَإِذا نَهَيْتُكُمْ عنْ شَيْءٍ فاجْتَنِبُوه، وَإِذا أَمَرْتُكُمْ بأَمْرٍ فَأْتُوا مِنْهُ ما اسْتَطَعْتُمْ». [متفقٌ عليه]([۱])

ترجمه: ابوهریره رضي الله عنه می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مرا با همان مسایلی که برای شما می‌گویم، رها کنید (و سؤال بی‌مورد درباره‌ی مسایلِ ناگفته نپرسید)؛ زیرا امت‌های گذشته را کثرت سؤال و مخالفت با پیامبرانشان به هلاکت رساند؛ لذا هرگاه شما را از چیزی بازداشتم، از آن دوری نمایید و چون شما را به انجام کاری دستور دادم، تا آن‌جا که می‌توانید به آن عمل کنید».

شرح

مؤلف رحمه الله حدیثی بدین مضمون از ابوهریره رضي الله عنه نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به یارانش فرمود: «مرا با همان مسایلی که برای شما می‌گویم، رها کنید»؛ یعنی سؤال بی‌مورد نپرسید و مسایلی مطرح نکنید که درباره‌اش هیچ دستوری نداده‌ام؛ زیرا برخی از صحابه رضي الله عنهم به سبب اشتیاق فراوانی که به کسب علم و شناخت سنت داشتند، گاه مسایلی مطرح می‌کردند که هرچند حرام نبود، اما به سبب سؤال‌هایشان حرام می‌شد یا مسایلی که واجب نبود، به‌خاطر سؤال‌هایی که می‌پرسیدند، واجب می‌گشت؛ از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان را از طرح سؤال‌های بی‌مورد، منع کرد و به آن‌ها دستور که به اوامر و نواهی او بسنده کنند و از سؤال و کنجکاوی نابه‌جا بپرهیزند و سپاس‌گزار الله باشند که آن‌ها را از اعمال دشوار، معاف کرده است. سپس رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم علتش را بیان نمود و فرمود: «زیرا امت‌های گذشته را کثرت سؤال و مخالفت با پیامبرانشان به هلاکت رساند»؛ یعنی امت‌های گذشته، از پیامبرانشان زیاد سؤال می‌کردند و چون بر خود سخت گرفتند، بر آن‌ها سخت گرفته شد؛ هم‌چنین با پیامبرانشان، مخالفت ورزیدند. کاش وقتی پاسخ پرسش‌های خود را می‌گرفتند، به وظایف خویش عمل می‌کردند؛ اما با پیامبرانشان اختلاف نمودند؛ یعنی با آن‌ها مخالفت کردند. در این باره قرآن کریم مثالی ذکر کرده که مصداق فرموده‌ی رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم است. بنی‌اسرائیل، درباره‌ی یکی از افرادی که در میان آن‌ها کشته شده بود، اختلاف کردند و هر قبیله‌ای، قبیله‌ی دیگر را به قتل، متهم می‌نمود؛ لذا به نزاع و کشمکش با یک‌دیگر برخاستند و چیزی نمانده بود که در میانشان جنگ و درگیری روی دهد. ماجرا را برای پیامبرشان موسی علیه السلام بازگو کردند. موسی علیه السلام به آن‌ها گفت:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗ﴾                                       [البقرة: ٦٧]

الله به شما دستور می‌دهد که برای آشکار شدن راز قتل، گاوی ذبح کنید.

یعنی پس از این‌که گاوی ذبح کردید، بخشی از آن را بردارید و به پیکر مقتول بزنید تا به شما خبر دهد که چه کسی، او را کشته است. بنی‌اسرائیل در پاسخ موسی علیه السلام گفتند: «آیا ما را به مسخره گرفته‌ای؟» یعنی: گاو، چه ربطی به مقتول دارد؟ و چگونه مقتول، پس از مرگش زنده می‌شود و راز قتلش را آشکار می‌کند؟ این، از لجاجت و خودسری بنی‌اسرائیل بود؛ زیرا به جای این‌که به فرمان الله و پیامبرش عمل کنند، به عقل  و تصورات واهی خود رجوع ‌کردند؛ اما اگر به فرمان واضح و روشن پروردگار عمل می‌نمودند، به درد سر نمی‌افتادند. موسی علیه السلام در پاسخشان فرمود:

﴿أَعُوذُ بِٱللَّهِ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٦٧﴾                                [البقرة: ٦٧]

از این‌که جزو نادا‌ن‌ها باشم، به الله پناه می­برم.

زیرا کسی که دیگران را مسخره می‌کند، در حقیقت جهلت می‌ورزد و با تعدی و ستم به آن‌ها، کار نابخردانه‌ای انجام می‌دهد. جهل در این‌جا، به معنای تعدی و ستم است. وقتی بنی‌اسرائیل دیدند که موسی علیه السلام راست می‌گوید، گفتند:

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ﴾                                    [البقرة: ٦٨]

گفتند: از پروردگارت بخواه تا برایمان روشن کند که چه گاوی مورد نظر است؟

اما اگر این فرمان را می‌پذیرفتند و تسلیم امر الله عزوجل می‌شدند، هر گاوی که ذبح می‌کردند، راز قتل برایشان آشکار می‌شد؛ ولی آن‌ها به موسی علیه السلام گفتند: «از پروردگارت بخواه تا برایمان روشن کند که چه گاوی مورد نظر است؟»

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَۚ قَالَ إِنَّهُۥ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا فَارِضٞ وَلَا بِكۡرٌ عَوَانُۢ بَيۡنَ ذَٰلِكَۖ فَٱفۡعَلُواْ مَا تُؤۡمَرُونَ ٦٨﴾                                                [البقرة: ٦٨]

گفت: پروردگار می­گوید: این ماده‌گاو، نه خیلی پیر باشد و نه خیلی جوان و بِکر؛ بلکه در بین این دو حالت باشد؛ پس به دستوری که دریافت کرده­اید، عمل نمایید.

و بدین‌سان موسی علیه السلام تأکید کرد که به این فرمان عمل کنند؛ همان‌طور که پیش‌تر به آن‌ها فرموده بود: «الله به شما دستور می‌دهد که برای آشکار شدن راز قتل، گاوی ذبح کنید»؛ اما آن‌ها باز هم سرپیچی کردند. الله متعال می‌فرماید:

﴿ قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوۡنُهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ صَفۡرَآءُ فَاقِعٞ لَّوۡنُهَا تَسُرُّ ٱلنَّٰظِرِينَ ٦٩﴾                                                                       [البقرة: ٦٩]

گفتند: از پروردگارت بخواه تا برایمان روشن کند که رنگ این گاو، چگونه است؟ گفت: پروردگار می­گوید: این گاو، زرد است و رنگش، یک‌دست؛ و بینندگان را شاد و مسرور می­سازد.

فقط کافی بود گاوی ذبح کنند که نه خیلی پیر بود و نه خیلی جوان و بکر؛ اما با سخت‌گیری و سؤال‌های بی‌مورد، کار را بر خود سخت نمودند؛ لذا باید گاو زردی ذبح می‌کردند که رنگش، یک‌دست و زیبا بود و بینندگان را شاد و مسرور می‌ساخت؛ ولی باز هم به این فرمان عمل نکردند!

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ إِنَّ ٱلۡبَقَرَ تَشَٰبَهَ عَلَيۡنَا وَإِنَّآ إِن شَآءَ ٱللَّهُ لَمُهۡتَدُونَ ٧٠ قَالَ إِنَّهُۥ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا ذَلُولٞ تُثِيرُ ٱلۡأَرۡضَ وَلَا تَسۡقِي ٱلۡحَرۡثَ مُسَلَّمَةٞ لَّا شِيَةَ فِيهَاۚ قَالُواْ ٱلۡـَٰٔنَ جِئۡتَ بِٱلۡحَقِّۚ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُواْ يَفۡعَلُونَ٧١﴾

[البقرة: ٧٠،  ٧١]

گفتند: از پروردگارت بخواه تا برایمان روشن نماید که این گاو، چگونه گاوی‌ست؟ به‌راستی

این گاو برای ما ناشناخته است و اگر الله بخواهد، راه به جایی خواهیم برد (و به گاو مورد نظر دست خواهیم یافت). گفت: پروردگار می­فرماید: این گاوی‌ست که هنوز به کار گرفته نشده؛ نه برای شخم زدن زمین و نه برای آبیاری کشتزار؛ رنگش نیز یک‌دست و بدون لکه است. گفتند: اینک حق مطلب را ادا کردی و آن‌گاه گاو مورد نظر را ذبح کردند؛ البته چیزی نمانده بود که این فرمان را اجرا نکنند.

پناه بر الله که چقدر گم‌راه بودند! موسی علیه السلام پیش‌تر، حق مطلب را ادا کرده و فرمان الله را به‌‌روشنی به آن‌ها ابلاغ کرده بود؛ اما امیال نفسانی و تصورات واهی آن‌ها، این حقیقت را انکار کرد و پس از این‌همه پرسش‌های بی‌مورد، گفتند: «اینک حق مطلب را ادا کردی»! و البته با این حال، چیزی نمانده بود که فرمان الله را اجرا نکنند. سپس پاره‌ای از گوشت گاو را به بدن مقتول زدند و الله، مقتول را زنده کرد و او، خبر داد که چه کسی، او را کشته است و غایله، تمام شد. به‌هر حال، سؤال‌های فراوانی که از پیامبران می‌پرسیدند، سختی‌های زیادی برای خودشان در پی داشت.

چنین ماجرایی برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز پیش آمد که «اقرع بن حابس» از «بنی‌تمیم»، پرسش بی‌موردی مطرح کرد؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: «إنّ الله فَرَضَ عَلَيْكُمْ الْحَجَّ فَحُجُّوا»؛ یعنی: «الله، حج را بر شما فرض کرده است؛ پس حج نمایید». لذا الله عزوجل حج را یک بار در عمر، فرض کرده است؛ یعنی یک حج در عمر، برای ادای این حُکم، کافی‌ست؛ اما اقرع پرسید: «آیا هر سال، ای رسول‌خدا؟» سؤال اقرع، بی‌مورد بود. رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لَوْ قُلْتُ نَعَمْ لَوَجَبَتْ وَلَمَا اسْتَطَعْتُمْ؛ ذَرُونِي مَا تَرَكْتُكُمْ فَإِنَّمَا أهلَكَ مَنْ قَبْلَكُمْ كَثْرَة مسائلِهم وَاخْتِلافِهِمْ عَلَى أَنْبِيَائِهِمْ»؛([۲]) یعنی: «اگر می‌گفتم بله، هر سال یک حج، واجب می‌شد و شما توانایی آن را نداشتید. مرا با همان مسایلی که برای شما می‌گویم، رها کنید (و سؤال بی‌مورد درباره‌ی مسایل ناگفته نپرسید)؛ زیرا امت‌های گذشته را کثرت سؤال و مخالفت با پیامبرانشان به هلاکت رساند».

پرسش اقرع، بی‌مورد و سخت‌گیرانه بود؛ زیرا در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم طرح مسایل ناگفته، کار درستی نبود؛ از این‌رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مرا با همان مسایلی که برای شما می‌گویم، رها کنید (و سؤال بی‌مورد درباره‌ی مسایل ناگفته نپرسید)؛ زیرا امت‌های گذشته را کثرت سؤال و مخالفت با پیامبرانشان به هلاکت رساند». اما در دوران ما که با وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزول وحی پایان یافته است، هر سؤالی که برای شما پیش می‌آید، بپرسید؛ زیرا دیگر، حکم جدیدی نازل نمی‌شود و با پایان دوران تشریع، احکام نازل‌شده، تغییر نمی‌کنند. الله عزوجل در دوران نزول وحی از پرسش‌های بي مورد، منع نمود و فرمود:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَسۡ‍َٔلُواْ عَنۡ أَشۡيَآءَ إِن تُبۡدَ لَكُمۡ تَسُؤۡكُمۡ﴾        [المائ‍دة: ١٠١]

ای مؤمنان! درباره­ی مسایلی سؤال نکنید که اگر برای شما آشکار شود، باعث ناراحتی شما می­گردد.

برخی از مردم، از این آیه و از حدیث ابوهریره رضي الله عنه، برداشت نادرستی دارند و با این‌که به علت عدم آگاهی، مرتکب عمل حرامی می‌شوند یا عمل واجبی را ترک می‌کنند، با استناد به این نصوص از علما سؤال نمی‌کنند و شیطان نیز این کار نادرست را در نظرشان، خوب و زیبا نشان می‌دهد. لذا بر انسان، واجب است که به کسب دانش و بینش دینی بپردازد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «مَنْ يُرِدِ اللَّهُ بِهِ خَيْرًا يُفَقِّهْهُ فِي الدِّينِ»؛ یعنی: «هرکس که الله نسبت به او اراده‌ی خیر نماید، فهم و بینش دینی نصیبش می‌گرداند».

در ادامه‌ی حدیث ابوهریره رضي الله عنه آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لذا هرگاه شما را از چیزی بازداشتم، از آن دوری نمایید و چون شما را به انجام کاری دستور دادم، تا آن‌جا که می‌توانید به آن عمل کنید». می‌بینیم که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم نواهی را به‌طور عموم ذکر کرد؛ اما در رابطه با اوامر خویش، به‌طور خاص فرمود که تا آن‌جا که می‌توانید به آن، عمل کنید. به عبارت دیگر باید از همه‌ی چیزهایی که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم ما را بازداشته است، دوری کنیم؛ زیرا دوری از نواهی، دشوار نیست و هر انسانی می‌تواند کارهای ممنوع را ترک کند و زیان و مشقتی در دوری از نواهی وجود ندارد. البته این امر، مقید به ضرورت است؛ یعنی در حالت اضطرار که انسان، چاره‌ای جز خوردن حرام ندارد، می‌تواند از گوشت‌ها یا خوراکی‌های حرام بخورد تا نیاز شدیدش را با آن برطرف سازد؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿وَقَدۡ فَصَّلَ لَكُم مَّا حَرَّمَ عَلَيۡكُمۡ إِلَّا مَا ٱضۡطُرِرۡتُمۡ إِلَيۡهِ﴾            [الأنعام: ١١٩]

…پروردگار آن‌چه را که بر شما حرام کرده، بیان نموده است؛ مگر این‌که به (خوردن) آن ناچار شوید.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦ وَٱلۡمُنۡخَنِقَةُ وَٱلۡمَوۡقُوذَةُ وَٱلۡمُتَرَدِّيَةُ وَٱلنَّطِيحَةُ وَمَآ أَكَلَ ٱلسَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ وَمَا ذُبِحَ عَلَى ٱلنُّصُبِ وَأَن تَسۡتَقۡسِمُواْ بِٱلۡأَزۡلَٰمِۚ ذَٰلِكُمۡ فِسۡقٌۗ ٱلۡيَوۡمَ يَئِسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِۚ ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِي مَخۡمَصَةٍ غَيۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣﴾                                                  [المائ‍دة: ٣]

مردار، و خون، و گوشت خوک و آن‌چه به نام غیر الله ذبح شود و حیوانی که در اثر خفگی، یا ضربه، یا افتادن از بالا و یا به ضرب شاخِ (حیوان دیگری) بمیرد و نیز حیوانی که توسط درندگان دریده گردد، بر شما حرام است؛ جز حیوانی که (پیش از مردنش) ذبح نمایید. هم‌چنین آن‌چه برای بت‌ها قربانی می­شود و آن‌چه به وسیله­ی تیرهای قمار قسمت می­کنید، بر شما حرام شده و روی آوردن به آن‌ها فسق و سرپیچی (از فرمان الهی) است. امروز کافران از آیین شما ناامید شدند؛ پس، از آنان نترسید و از من بیم داشته باشید. امروز برای شما دینتان را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را برای شما به عنوان دین پسندیدم. پس هرکس بدون رغبت به گناه، در حال گرسنگی شدید، (به خوردن محرّمات) ناگزیر شود، بداند که الله آمرزنده­ی مهرورز است.

لذا این‌که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هرگاه شما را از چیزی بازداشتم، از آن دوری نمایید»، مقید به ضرورت است؛ یعنی اگر ضرورت شدیدی پیش آید، استفاده از آن‌چه که حرام است، جایز می‌گردد؛ البته به دو شرط:

شرط اول: امکان رفع ضرورت، به هیچ نحو دیگری وجود نداشته باشد.

شرط دوم: آن چیز حرام، به‌راستی، ضرورتش را برطرف سازد؛ لذا پی می‌بریم که استفاده از داروی حرام، هیچ ضرورتی ندارد. پس اگر کسی بگوید: می‌خواهم برای درمان بیماری خود، خون بخورم، به او می‌گوییم که این کار، جایز نیست؛ چنان‌که برخی از توده‌ی مردم، نوشیدن خون گرگ را داروی برخی از بیماری‌ها می‌پندارند.

به هر حال استفاده از داروی حرام، جایز نیست؛ زیرا:

۱- امکان دارد که انسان با داروی دیگری که جایز است، بهبود یابد یا از سوی الله، شفا حاصل کند و یا با دعا و خواندن و دم کردن دعاهای شرعی، بیماری‌اش برطرف شود.

۲- هیچ اطمینانی وجود ندارد که داروی حرام، به‌طور قطع باعث بهبود بیمار می‌شود؛ زیرا خیلی‌ها با وجود استعمال دارو، بهبود نمی‌یابند؛ اما کسی که به‌شدت گرسنه است و به چیزی جز مردار، یا گوشت خوک و یا گوشت الاغ اهلی، دست‌رسی ندارد، می‌تواند با خوردن این چیزهای حرام، گرسنگی‌اش را برطرف سازد و خوردن گوشت حرام در شرایط اضطراری، جایز است؛ زیرا شکی نیست که این امر، گرسنگی را برطرف می‌کند؛ بر خلاف داروی حرام که درباره‌ی نتایج آن، شک و تردید وجود دارد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در ادامه‌ی این حدیث فرموده است: «و چون شما را به انجام کاری دستور دادم، تا آن‌جا که می‌توانید به آن، عمل کنید». بر خلاف کارهای ممنوع که باید از همه‌ی آن‌ها، دوری نماییم. از آن‌جا که انجام دادن همه‌ی اوامر یا کارهایی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به انجام آن، دستور داده، دشوار است، لذا فرمود: «به‌اندازه‌ی توان خود، به آن عمل کنید». البته این مسأله نیز مشروط یا مقیّد به این است که هیچ مانعی برای انجام آن کار، وجود نداشته باشد و زمانی می‌توان آن را ترک کرد که مانعی برای انجام آن وجود داشته باشد؛ از این‌رو علما گفته‌اند: کاری که از توان انسان، خارج است، واجب نیست و آن‌چه که ضرورت ایجاب می‌کند، حرام نمی‌باشد. دلیلش، همین حدیث است که: «هرگاه شما را از چیزی بازداشتم، از آن دوری نمایید و چون شما را به انجام کاری دستور دادم، به‌اندازه‌ی توان خود به آن، عمل کنید».

اما حکم مسایلی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره‌اش هیچ نگفته، این است که مباح‌اند و ترک یا انجام آن، بر ما واجب نیست.

([۱]) صحیح بخاری، ش: ۷۲۸۸؛ و صحیح مسلم، ش:۱۳۳۷.

([۲]) صحیح بخاری، ش:۷۲۸۸؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۳۳۷ به‌نقل از ابوهریره رضي الله عنه.

این صفحه را به اشتراک بگذارید

مشاهده‌ی اصل متن عربی
مطالب مرتبط:

۱۶۶- السَّابِع: عَنْهُ قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «إِنَّ مَثَل مَا بعَثني الله بِهِ منَ الْهُدَى والْعلْمِ كَمَثَلَ غَيْثٍ أَصَاب أَرْضاً فكَانَتْ مِنهَا طَائِفَةٌ طَيِّبَةٌ، قبِلَتِ الْمَاءَ فأَنْبَتتِ الْكلأَ والْعُشْبَ الْكَثِير، وَكَانَ مِنْهَا أَجَادِبُ أَمسكَتِ الماء، فَنَفَعَ الله بها النَّاس فَشَربُوا مِنْهَا وسَقَوْا وَزَرَعَوا. وأَصَابَ طَائِفَةً أُخْرَى، إِنَّمَا هِيَ قِيعانٌ لا تُمْسِكُ ماءً وَلا تُنْبِتُ كَلأً فَذَلِكَ مَثَلُ مَنْ فَقُهَ فِي دِينَ الله، وَنَفَعَه ما بعَثَنِي الله به، فَعَلِمَ وعَلَّمَ، وَمثلُ مَنْ لَمْ يَرْفَعْ بِذلِكَ رَأْساً ولَمْ يَقْبَلْ هُدَى الله الذي أُرْسِلْتُ بِهِ». [متفقٌ عليه]

۱۶۶- السَّابِع: عَنْهُ قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «إِنَّ مَثَل مَا بعَثني الله بِهِ منَ الْهُدَى والْعلْمِ كَمَثَلَ غَيْثٍ أَصَاب أَرْضاً فكَانَتْ مِنهَا طَائِفَةٌ طَيِّبَةٌ، قبِلَتِ الْمَاءَ فأَنْبَتتِ الْكلأَ والْعُشْبَ الْكَثِير، وَكَانَ مِنْهَا أَجَادِبُ أَمسكَتِ الماء، فَنَفَعَ الله بها النَّاس فَشَربُوا مِنْهَا وسَقَوْا وَزَرَعَوا. وأَصَابَ طَائِفَةً أُخْرَى، إِنَّمَا هِيَ […]

ادامه مطلب …

۱۷۱- وعنْ عابسِ بن ربيعةَ قال: رَأَيْتُ عُمَرَ بنَ الخطاب رضي الله عنه يُقَبِّلُ الْحَجَرَ يَعْنِي الأَسْوَدَ ويَقُول: إِني أَعْلَمُ أَنَّكَ حَجَرٌ مَا تَنْفَعُ ولا تَضُر، ولَوْلا أنِّي رأَيْتُ رسولَ الله صلی الله علیه و آله و سلم يُقَبِّلُكَ ما قَبَّلْتُك. [متفقٌ عليه]

۱۷۱- وعنْ عابسِ بن ربيعةَ قال: رَأَيْتُ عُمَرَ بنَ الخطاب رضي الله عنه يُقَبِّلُ الْحَجَرَ يَعْنِي الأَسْوَدَ ويَقُول: إِني أَعْلَمُ أَنَّكَ حَجَرٌ مَا تَنْفَعُ ولا تَضُر، ولَوْلا أنِّي رأَيْتُ رسولَ الله صلی الله علیه و آله و سلم يُقَبِّلُكَ ما قَبَّلْتُك. [متفقٌ عليه]([۱]) ترجمه: عابس بن ربیعه می‌گوید: عمر بن خطاب رضي الله عنه را […]

ادامه مطلب …

۱۶۳- الرَّابع: عن أَبِي مسلم، وقيل: أَبِي إِيَاسٍ سلَمةَ بْنِ عَمْرو بن الأَكْوَعِ رضي الله عنه أَنَّ رَجُلاً أَكَلَ عِنْدَ رسولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم بِشِمَالِهِ فقال: «كُلْ بِيمِينكَ». قال: لا أَسْتَطِيع. قال: «لا استطعَت». ما منعَهُ إِلاَّ الْكِبْرُ فَمَا رَفعَها إِلَى فِيه. [روایت مسلم]

۱۶۳- الرَّابع: عن أَبِي مسلم، وقيل: أَبِي إِيَاسٍ سلَمةَ بْنِ عَمْرو بن الأَكْوَعِ رضي الله عنه أَنَّ رَجُلاً أَكَلَ عِنْدَ رسولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم بِشِمَالِهِ فقال: «كُلْ بِيمِينكَ». قال: لا أَسْتَطِيع. قال: «لا استطعَت». ما منعَهُ إِلاَّ الْكِبْرُ فَمَا رَفعَها إِلَى فِيه. [روایت مسلم]([۱]) ترجمه: ابومسلم یا ابوایاس، سلمه بن […]

ادامه مطلب …

۱۶۲- الثَّالِث: عَنْ أَبِي هريرة رضي الله عنه أَنَّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: «كُلُّ أُمَّتِي يدْخُلُونَ الْجنَّةَ إِلاَّ مَنْ أَبِي». قِيلَ: وَمَنْ يَأَبى يا رسولَ‌الله؟ قال: «منْ أَطَاعَنِي دَخَلَ الجنَّةَ، ومنْ عصَانِي فَقَدْ أَبَي». [روایت بخاري]

۱۶۲- الثَّالِث: عَنْ أَبِي هريرة رضي الله عنه أَنَّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: «كُلُّ أُمَّتِي يدْخُلُونَ الْجنَّةَ إِلاَّ مَنْ أَبِي». قِيلَ: وَمَنْ يَأَبى يا رسولَ‌الله؟ قال: «منْ أَطَاعَنِي دَخَلَ الجنَّةَ، ومنْ عصَانِي فَقَدْ أَبَي». [روایت بخاري]([۱]) ترجمه: ابوهریره رضي الله عنه می‌گوید: رسول‌الله صلی الله علیه و آله و […]

ادامه مطلب …

۱۶۴- الْخامِس: عنْ أَبِي عبدِ الله النُّعْمَانِ بْنِ بَشيِرٍ رضي الله عنهما قال: سمِعْتُ رسولَ الله صلی الله علیه و آله و سلم يقول: «لَتُسَوُّنَّ صُفُوفَكُمْ أَوْ لَيُخَالِفَنَّ الله بَيْنَ وُجُوهِكمْ». [متفقٌ عليه] وفي روايةٍ لِمْسلم: كان رسولُ اللُّه صلی الله علیه و آله و سلم يُسَوِّي صُفُوفَنَا حَتَّى كأَنَّمَا يُسَوي بِهَا الْقِداحَ حَتَّى إِذَا رأَى أَنَّا قَدْ عَقَلْنَا عَنْهُ ثُمَّ خَرَجَ يَومًا، فقامَ حتَّى كَادَ أَنْ يكبِّر، فَرأَى رجُلا بادِياً صدْرُهُ فقال: «عِبادَ الله لَتُسوُّنَّ صُفوفَكُمْ أَوْ لَيُخَالِفَنَّ الله بيْن وُجُوهِكُمْ».

۱۶۴- الْخامِس: عنْ أَبِي عبدِ الله النُّعْمَانِ بْنِ بَشيِرٍ رضي الله عنهما قال: سمِعْتُ رسولَ الله صلی الله علیه و آله و سلم يقول: «لَتُسَوُّنَّ صُفُوفَكُمْ أَوْ لَيُخَالِفَنَّ الله بَيْنَ وُجُوهِكمْ». [متفقٌ عليه]([۱]) وفي روايةٍ لِمْسلم: كان رسولُ اللُّه صلی الله علیه و آله و سلم يُسَوِّي صُفُوفَنَا حَتَّى كأَنَّمَا يُسَوي بِهَا الْقِداحَ حَتَّى إِذَا […]

ادامه مطلب …

۱۶۵- السَّادِس: عن أَبِي موسى رضي الله عنه قال: احْتَرق بيْتٌ بالْمدِينَةِ عَلَى أَهلِهِ مِنَ اللَّيْل فَلَمَّا حُدِّث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بِشَأْنِهمْ قال: «إِنَّ هَذِهِ النَّار عَدُوٌّ لكُم، فَإِذَا نِمْتُمْ فَأَطْفِئُوهَا عَنْكُمْ». [متَّفقٌ عليه]

۱۶۵- السَّادِس: عن أَبِي موسى رضي الله عنه قال: احْتَرق بيْتٌ بالْمدِينَةِ عَلَى أَهلِهِ مِنَ اللَّيْل فَلَمَّا حُدِّث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بِشَأْنِهمْ قال: «إِنَّ هَذِهِ النَّار عَدُوٌّ لكُم، فَإِذَا نِمْتُمْ فَأَطْفِئُوهَا عَنْكُمْ». [متَّفقٌ عليه]([۱]) ترجمه: ابوموسی رضي الله عنه می‌گوید: شبی، خانه‌ای در مدینه با ساکنانش آتش گرفت. وقتی […]

ادامه مطلب …

کُتُب سِتّة:  شش کتاب اصلی احادیث اهل سنت و جماعت:

صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابو داود
جامع ترمذی
سنن نسائی
سنن ابن ماجه